شنبه ۳ آذر
غبار تن شعری از سمیراعزیزی
از دفتر خاک بی وجود نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۰ شهريور ۱۳۹۶ ۲۱:۰۷ شماره ثبت ۵۸۸۶۸
بازدید : ۴۶۱ | نظرات : ۸
|
آخرین اشعار ناب سمیراعزیزی
|
غبار تن
به نیمه شب ای ماه
برکن از دل چراغ دیده را
کو آن شبان بی گاه
کجاست آن آرامش نگاه
بر غبار تن چشم به راه
نشسته بر غبار آهن و سیمان
کجاست آن زخم های نشسته بر جان
به نیمه شب ای ماه
با چشم و دل برآ
غبار دیده ی
شب های مرا
گرسته ای تو آه
در کدامین ره ز ما
دور می شوی از نگاه
تاریک کن مرا
تاریک هرچه را
تاریک این نگاه
تاریک آن نگاه
به خواب
فروشم
تمام آنچه را
به سکه ای سیاه
سبکسار
از فراخ دردها
بر خیزم از دهان مرگ
گرسنه باید
حال مردار را
به خواب خفته
با گلویی پر زنام ها
بگذار بمیرم خواب مرگ را
گرسنه یابم
حال کفتار را
دمی خفته بر انبوه خاک ها
از غبار
غالیه
لختی به جا
سر برآرم مست از شراب
مشروع جام ها
تا به خروش آیم
بر دهان پوسیده ز
پرواس ها
به نیمه شب ای ماه
از کدامین شب تار برآمد
این زخم دل گزا
افتاده از پی چشمی
بگذر از سکون چشمه آب ها
دل سپارم
به سکوت سروستان ها
و زمهریر کارستان ها
که زخم دل را به دیده باید
در تن آشوب
نگارستان ها
گرسنه می باید بارها
به چنگ کفتارها
سکوت
ماه بر دهان گرگ ها
پراکنده کنم این درد را
دهان دره می گشاید
ز خنده آه
تا به گرده ی خواب ها.
#سمیرا_عزیزی
10/6/1396
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا بود
گرسته ای تو آه