تو نَبودی و دِلِ خَستهدِلَم، تَنها بود
روبِرو، راه، چه ظُلمانی و ناپِیدا بود
تو نَبودی، هَمه حال و هَمه آن گُم بودَم
بودَم اَما، هَمه جا، دور زِ مَردُم بودَم
آمَدی، آمَدَنَت، شورِ نِگاهَم را ساخت
دیدَنَت دَر دِلِ مَن، شُعلهای اَز عِشق گُداخت
آمَدی، آمَدَنَت، عاشِق و مَجنونَم کَرد
سُخَن اَز عِشق نَراندَم، دِلِ مَن رُسوا بود
آمَدی، حَرف زَدی، جان و دِلَم را بُردی
چَشمِ مَن جُز تو نِمیدید، چو نابینا بود
شَب مَرا، پیچِشِ آن زُلفِ تورا یادَم داد
که دَر آن، اوجِ سیاهی، رَهِ مَن پِیدا بود
شَب، بَرایَم پُرِ اَز عِشق و مُحَبَت شُده بود
تَرسی اَز، کَم شُدَنِ رابِطهها، با ما بود
تَرس، کَمکَم، قَدَمَش بَر سَرِ ما غالِب شُد
کاش، میشُد، که بِدانیم، که آن، بیجا بود
عاقِبَت، فاصِلهها، دَر رُخِ شَب، چِهره کِشید
شَب، هَمان بود، وَلی زِشت و چه بَدسیما بود
رَفتی، آن، عاشِقِ دیوانه که بودَم، ماندَم
بَعدِ تو، این مَنِ بیچاره چه، بیمَاوا بود
قَدرِ آن قامَتِ رَعنایِ تو حالا دانَم
که دِگَر نیستی و این دِلِ مَن تَنها بود
تو نَبودی و دِلِ خَستهدِلَم، تَنها بود
باز هَم، راه، چه ظُلمانی و ناپِیدا بود
بسیار زیبا و شورانگیز بود