شنبه ۱ دی
باران شعری از گشسبانو
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۶ ۱۸:۴۰ شماره ثبت ۵۷۹۱۲
بازدید : ۶۸۱ | نظرات : ۳۲
|
|
باران ، نبار باران ! آتش زدی به جانم
برگرد آسمانت ، دردی ست در نهانم
از دیدگان ابر و از چشمهای خیسم
سیلی روان شود تا ، می چرخد این زبانم
با چشمهای نمدار در زیر چتر یادش
زین آتش نهانی ، می سوزد استخوانم
بر می کشم نفس را از سینه ام به سختی
می بارد این دمادم ، تنها در این میانم
آهم چو زمهریری ، یخ می زند فلک را
کو گوش آن خدائی تا بشنود فغانم
گشسبانو
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام استاد استکی گرامی ممنون از توجه تون .... از کوزه همان برون تراود که در اوست .... | |
|
درود بر شما دوست و یار فرهیخته ام زیبا ، نگاه شماست سپاس از عنایتی که به اشعار بنده دارید برقرار باشید | |
|
درود بر شما استاد هاوار گرامی و سپاس بی حد از حضور ارزشمندتان مشاهده ی نظر شما بر روی اشعارم برای من باعث افتخاری بزرگ است دلتان شاد و تنتان سالم | |
|
درود بر شما بانوی عزیز و یار فرهیخته ام سپاس از توجهتان چنانچه باعث تکدر خاطر شریفتان شدم عذر خواهی میکنم پایدار باشید | |
|
سلام .... بسیار خوشحالم که شعرم به دلتان نشسته بله ...باران که بسوزاند ....دیدن دارد
| |
|
درود و سپاس بی حد از حضور ارزنده ی شما دوست و یار فرهیخته ام باعث خوشحالی بنده ست که سروده ام به دلتان نشسته مانا باشید .... | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
غمگین و زیباست