سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 9 خرداد 1404
    4 ذو الحجة 1446
      Friday 30 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود. گابریل گارسیا مارکز

        جمعه ۹ خرداد

        تراوش...

        شعری از

        از دفتر غربت موهوم نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۰ ۱۶:۴۸ شماره ثبت ۵۷۴۹
          بازدید : ۱۱۱۵   |    نظرات : ۱۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر

        راز ماندگاری ی عشق را
        از زبانِ شکوفه های سرمازده
        بر سینه ی سوخته ی آسمان
        باید شنید!
        وقتی که
        لب هاشان به بار می نشیند و
        تنِ زمین گُر؛ می گیرد!
        ***
        زمین را می کاوم
        برای روز های قشنگ!
        روز هایی که با دست خود
        زنده به گورشان کردم!؟...
        ***
        انزوا؛
        ره آورد ناکامی و
        دست آورد لذایذ دنیاست!
        زاییده ی  سرکشی ی نفس است و
        اندیشه های لخت!

        انسان منزوی، قربانی ست!...
        ***
        آنان که باید فریادِ مرا
        اندازه بگیرند
        هنوز؛
        دی. ان. ای. اند!
        ***
        قلم ام
        از ساقه ی شقایق است و
        کاغذام،
        از گلبرگ خون سیاووشان!...
        ***
        چرا نباید ناز بهار را
        کشید؟
        بهاری که
        "مهر" را با تمام وجود
        به پاییز
        هدیه می کند؟...
        ***
        رویا، همیشه
        برایم ناز می کند و
        کابوس،
        تاز!
        و خواب،
        نویدِ رستگاری ست!
        ***
        دو زبان که با هم
        بیامیزند،
        لیلی
        به مهمانی ی مجنون
        می آید و
        فرهاد
        شیرین ترین شعرش را
        خواهد سرود!
        ***
        خورشید،
        اکسیرِ زندگی ست
        برای زندگان!
        نه برای من،
        که تنِ سردم
        روی دست زمین مانده!
        زمینی که
        کوچکتر از تابوت من است!
        ***
        عمری
        های های گریستم
        بر مزار خود!
        مزاری که نام "هابیل"
        بر او نوشته بود!...
        ***
        بی ساز می بازم و
        هیچکس
        رغبت به تماشایم
        ندارد!
        ***
        هر شمعِ ایستاده ای
        استاد نیست!
        ***
        روز ها
        لحاف دوزی می کنم و
        شب ها کارتن خوابی!...

        ***
        کاش وقتی گالیله
        گفت:
        زمین گرد است،
        "پاپ"باور می کرد
        که گردو گرد است!
        و من،
        شاگرداش بودم!
        ***
        شیر از سینه ی زاگروس نوشیدم و
        شیره ی جانم را الوند کشید!
        و جورِ در بدری ام را،
        البرز!
        ***
        خورشید
        با سایه ها
        بازی نمی کند!
        " ظرفیت شان "را
        می سنجد!...
        ***
        هنرِ من؛
        بدهکارِ تبانی ی درد و قلم است!
        تنها آرزویی که
        طعمه ی باد بی دردی نشد
        نافرمانی ی "قلم" بود!
        قلم...
        ***
        -پژواره-

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1