ای آنکه در فراقت می سوزم از جدایی
تا کی نیاز عالم ، باشد که تو بیایی ؟
تا کی جمال رویت ، از دیده ها نهان است ؟
بنما عیان رخت را ، جام جهان نمایی
کویت کجاست جانا ؟ گویی دوم به سویت
اما اگر بیایی ، حاجت نشد کجایی
از دیده ها گذر کن ، از فتنه ها حذر کن
شَمسُ الضُّحایِ مایی ، بَدرُالدُّجایِ مایی
جانا اگر بیایی ، از جان و دل گذارم
هر چیز دارم از تو ، هر آنچه تو سزایی
علم طبیب اعظم ، درمان من ندانست
دردم ز توست اما ، خود هم برم شفایی
در دیده ام عیان است ، درد جدایی تو
امّا بگردمت که ، از اشک من ورایی
حاجت روا نگشتم ، حاجت سزای من کن
با رخش بی نظیرت ، بازآ اگر رضایی
عاشق شدم به عشقت ، معشوق من تو هستی
الحق تو از تمام معشوق ها سوایی
بالاترم نشستی ، در زیر پایت هستم
تو آسمان هشتم ، تو آخرین سمایی
سرباز خود نمایم ، شمشیر ده به دستم
هم مرد و هم جوانمرد ، تو دور از خطایی
حَبلُ المَتینِ عشقی ، بابُ النَّعیمِ جنّت
سایه فکن به عالم ، تو سِدرِ مُنتَهایی
بر روی کبریایی ، در دست کیمیایی
مجنون تو «محبّ» است ، ای آیت خدایی
بسیار زیبا و دلنشین بود
یا مهدی ادرکنی
با استاد عباسی عزیز موافقم