خورشید صبح از پس شب ناله پرور است
بیچارگی حاکم دلهای کشور است
سکان به دست کیست پس از سالین سال
جای یکی خالی روی بالای منبر است
وقتی حدیث غربت و دوری نگفتنی است
وقتی که داد می زنی و گوش ها کر است
وقتی که هستی و تو را کسی نبیندت
وقتی به حرف با تو و دل جای دیگر است
وقتی ز بار غصه و غم پشت ها خم و
خنجر ز پشت می زند او که برادر است
وقتی برای یاری حق نیست یک نفر
اما نوای هر لب الله اکبر است
وقتی که دوست اوست که بهر نکویی و
خوبی نذیر و هرچه بدی را مبشر است
وقتی خدا نشسته و خیره شده به ما
وقتی صدای خنده ابلیس در سر است
دنیا اگر بزرگ و پر از نور و نعمت است
اما برای ما چو خانه ای محقر است
آن خانه ای که ظلمت محض است روز و شب
از دوزخ و از آتش و از سنگ بدتر است
این زندگی چه فایده دارد برای ما
والله مرگ بهتر ازآن است،بهتر است
آخر چه سود زندگی ما بدون عشق
گویید بازگرد که این آه آخر است
لبریز شد ز کاسه خود صبر بازگرد
گویید که او ما را انیس و یار و یاور است
گویید سوختیم ز غصه برای تو
این گاه مسلمان،گاه گبر و کافر است
درگاه حق ز عطر وجودت پراست،پر
روی سرت امامه سبز پیمبر است
آنکس که ذوالفقار دو دم رابه دست داشت
که وارث تمام یتیمان حیدر است
او خواهش زنی است بین دیوار و در که سوخت
گمگشته و عزیز زندگی مادر است
تابوت تیر خورده ای به شانه های توست
در دامنت به غرق خون بریده یک سر است
از دیر و زود کردنت چه غصه و چه ترس
وقتی قرار آمدن تو مقرر است؟
وقتی امید هست که از راه می رسی
وقتی ظهور حتمی و امری مقدر است
بی شک خدا به وعده خود می کند عمل
ای وعده خدا بیا که روز آخر است
بی شک طلوع می کند از پشت ابر ها
نوری که بر زمین و زمان سایه گستر است
نوری که در تداوم ماه و ستاره هاست
نوری که در نهایت ظلمت منور است
محشر به پا کنی به قدمهای محشرت
بازآ که روز محشر و صحرای محشر است
بوی بهار،نرگس و عطر شقایق و
بوی صنوبر و شمیم یاس و عنبراست
گویی ز سبزپوش سواری ز گرد راه
آمد که هر گذار ز عطرش معطر است
ای خلق مژده ده که انتظار سر رسد
آماده باش هر دلی که مال دلبر است
هر کس گداست زود بیاید به خانه اش
امشب شب گدایی و آقا توانگر است
امشب برای ماست بیایید زودتر
هر کس فقیر و بی کس و محتاج و مضطر است
امشب بیا که خاک شویم،ما شنیده ایم
تا عرش پر زند هرآنکه خاک این در است
گویند سر یتیم دست مهر می کشد
از او چه کس برای یتیمان پدرتر است؟
دستان خالی ات به سمت آسمان بگیر
گو هر دقیقه حال من از پیش بدتر است
از او بخواه تا که جوانی ببینی اش
توفیق بندگی که خودش بنده پرور است
ایمان و عشق خواه برای پریدنت
تنها رسیدنت به همین بال و این پر است
خواهی اگر غلام و کنیزش شوی بگو
آقایی اش زبانزد و مولا و سرور است
پشتش بمان،مباد که تنها گذاریش
شاید که این نفس برای بار آخر است
الهم عجل لولیک الفرج
احسنت و دستمریزاد
مأجور باشید در پناه حق