سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        فقط باید رها باشم

        شعری از

        محمد رضا لطفی

        از دفتر دستم را بگیر نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۹۰ ۰۸:۵۰ شماره ثبت ۵۶۹۶
          بازدید : ۸۵۰   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

         

        اگرروزی بخواهم با خدا باشم

        فقط باید رها باشم.

        رها از اینکه تکلیفِ من و این کارو بار ِ من چه خواهد شد؟!

        و این آرامشی که شد عجین با من در این ایام،

        مبادا چون سراب و مثل ِ نقاشی به روی ِ آب 

        و همچون یک خیال ِ باطلی در هم فرو ریزد؛

        دقیقن مثل ِ یک رویا، مثال ِ خواب!

        و این اندیشه ها تا هر زمانی هست همراهم

        چگونه می شود ممکن

        رها باشم؟؟؟؟

        چگونه می شود ممکن

        که روزی با خدا باشم؛

        اگر چه سهل و آسان است؟!

        که دیدار خدا آسان تر از نوشیدن آب است.

         

        برای با خدا بودن

        فراهم می شود انبوه ِ مشکل ها!

        مگر جدی بگیرم

        جدی اما ساده و آسان!

        برای با خدا بودن

        هزاران راه می باشد

        و راه دیگری هم هست

        که خیلی شادمان باشم؛

        و فارق از تمام جسم و جان باشم!

        برای با خدا بودن

        فقط کافی است

        دور از نا خدا باشم!

        و تا پلکی زنم برهم

        یکی از بندگان ِ نیک و نزدیک خدا باشم!

         

        هزاران بار گفتم باز میگویم :

        مَرو در جستجوی ِ هر چه می خواهی

        فقط از ضدّ ِ آن پرهیز باید کرد.

        و تو با جستجو کردن

        نمی گیری نتیجه هیچ.

        و از رنج ِ سفر هرگز نمی کاهی!

        اگر روزی بخواهم با خدا باشم

        فقط کافی است

        من از ناخداها بر حذر باشم.

        نیازی نیست هرگز در سفر باشم.

        و در اندیشه ی فتح و ظفر باشم.

        و اسباب ِ ظفر آسان فراهم می شود وقتی

        که از جنگ و جدل من بر حذر باشم!

         

        یکی از معجزاتِ عالم هستی همین باشد:

        که هرچه هست و می خواهم

        فقط در این زمین باشد!

        و باید بی توقع چون زمین بخشنده باشم، مهربان باشم!

        زمین تــا  می کند با مهربانی ها

        و نزد او ندارد هیچ توفیری

        و می بخشد به هرکس هرچه می خواهد

        و از مقدار ِ آن هرگز نمی کاهد.

         تفاوت هیچ قائل نیست 

        میان زنده یا مرده.

        وبا آغوش ِ گرم خود

        کند از مردگان حتّـا  پذیرایی!

        برای تا خدا رفتن

        زمین را پاس باید داشت. 

         برايش احترامی خاص بايد داشت

        نباید نظم ِ او را ما زمینی ها به هم ریزیم.

        و بستیزیم،

        برای آنچه او دارد.

        و می بخشد بدون انتظار ِ هیچ پاداشی.

        زمین کاری ندارد هیچ با دین ِ کسی هرگز

        به آیین ِ کسی هرگز

        برای او ندارد هیچ توفیری

        که رنگِ چهره ات زرد است یا قرمز

        و اینکه اهل ِ استان ِ فلان آباد می باشی.

        و یا اینکه چرا از شعر ِ خود عطری

        به روی چهره ی ِ قِـدّیـس ِ بالازاده ها هرگز نمی پاشی!

        و او کاری ندارد هیچ کاری با لباسی که به تن داری

        نمی پرسد زتو این را

        که آیا پیرهــن داری؟!

        و می بخشد به هر کس هرچه می خواهد.

        نمی گوید که سهم ِ ما نباشد بیشتر از این.

        و او یک بار هم از ما نپرسیده است:

        به جای من چرا از آسمان داری تشکر می کنی انسان؟   

         

                                       ۲ ساعت مانده به صبح روز سه شنبه ۹|۱۲|۱۳۹۰

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5