شنبه ۳ آذر
ستمستان من شعری از سمیراعزیزی
از دفتر نفس های مرداب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶ ۲۲:۱۹ شماره ثبت ۵۶۷۸۱
بازدید : ۷۶۱ | نظرات : ۱۸
|
آخرین اشعار ناب سمیراعزیزی
|
ستمستان من
برده کجا یار من قلب ستم وار من
پشت در بسته باز خانه ی بیزار من
خواب زده گشته روز در شب باران فروز
میزند آن جا کسی شاخه ی بی بار من
گرچه نیامد کسی از در دلواپسی
وزن جدا گشته از واژه ی گفتار من
برده کجا یار من ناله ی بسیار من
نیست صدایی به حز پاسخ دیوار من
می کند آن جا شروع ناله ی در خود فرو
شهر پر از گریه را خنده ی آزار من
برده کجا یار من کار مرا بار من
می برد او تا کجا این سر بردار من
برده کجا یار من خانه ی بی یار من
میزند آیا پی اش سایه ی انگار من
برده کجا یار من قصد دل آزار من
نیست رهایی از او در ستمستان من
برده کجا یار من دفتر بی نام من
گم شده شعری و نیست جوهر خود کار من
پشت در آشنا زمزمه ی آب ها
چشم وزیدن گرفت چشمه ی بیدار من
برده کجا یار من روی مرا یاد من
گشته هماوای رود آینه بردار من
ره به کجا برده آه برده کجا ماه را
آینه ها را شکست چهره ی زنگار من
برده کجا یار من سینه ی اغیار من
سوخته درهای عشق از در ناچار من
برده کجا یار من مثنوی یاد من
خواب شده همدم پرسش هر بار من
برده کجا یار من راه مرا چار من
نیست طبیبی بر این بستر بیمار من
برده کجا یار من چیست در این فال من
عشق تو را یافتن در دو جهان کار من.
#سمیرا_عزیزی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.