( روزه ی عشق )
به سحَر ذکرِ تو را گویم و آواز کنم
کی شود روزه ی خود با رخِ تو باز کنم
عطرِخوش را نَفست داده به گلهایِ جهان
غزلم با تو صفا دارد و آغاز کنم
به شبی در بگُشا بر من عاشق صنَما
رویِ زیبای تو را بینم و پرواز کنم
لب فرو بندم و تا گاهِ سحر وقتِ اَذان
که به یاری تو افشای بر این راز کنم
دمِ افطار شود چشمِ تو شیرین رُطبم
زنده گردم به نفسهای تو اعجاز کنم
ملکا عشق تویی ، خالقِ صد غمزه تویی
به فدایت سرو جان هدیه بر این ناز کنم
چشمِ زیبایِ تو ایمانِ مرا کرده فنا
به سحر عشقِ تو در میکده ابراز کنم
خم ابرویِ کمانت زده آتش به دلم
گو که آرام چه سان این دلِ لجباز کنم
شرطِ دیدارِ تو باشد زِ خطرها گذرم
دل و جان فدیه ی بر قامتِ طناز کنم
به (حبیبت) نظری کن رخِ خود را بنما
فخرِ دیدارِ تورا در همه جا ساز کنم
............حبیب رضائی رازلیقی
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
قالب : غزل متحدالارکان
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف