يکشنبه ۲ دی
عشق یار شعری از محمد شمس باروق
از دفتر ره عشق نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۶ ۰۰:۱۹ شماره ثبت ۵۶۲۲۶
بازدید : ۸۲۴ | نظرات : ۲۶
|
آخرین اشعار ناب محمد شمس باروق
|
لحظه بوسه بر دست دوست تمنایم آروزست
جرعه ای نوشم از لعل لبت گوارایم آروزست
نگران آندم کز از جفای نفس بین ما فاصله افتد
مهربانا دگر حال نماز ندارم مدارایم آروزست
هزارحرف نا گفته بردل خسته ام جا مانده است
زبان جزبه نامش قفل شد صدای رسایم آروزست
در حسرت دیدار توچو شمع پیکرم آب می شود
چو پروانه مشتاق سوختنم شورشیدایم آروزست
دیده گریان چشم بی سو ازغم دوری آن نازنین
تا به سحردر ذکر راز و نیازم دعایم آروزست
بی توخزان شد زندگی عمر گرانمایه تبه شد
درجوار یار روزی خوش صفایم آروزست
گفتند روزی گذرت به این کوی خواهد رسید
چند سال انتظار کشم امروز و فردایم آروزست
این دل زخم خورده بی رمق گشت ازهجر دوست
رها کن تیر از چله کمان امشب فنایم آروزست
|
|
نقدها و نظرات
|
ممنونم استاد | |
|
ممنونم استاد | |
|
ممنونم استاد | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.