دو لتِ عشّاق
ای وای برآن دل که مسخّر شده باشد
مسحور زِ چشمان فسونگر شده باشد
عاشق نبود آن که به دریوزه بکوشد
محتاج و گدا نیست چو باور شده باشد
نی عشق متاعی که به خواهش به کف آری
باید همه اسباب میسّر شده باشد
معشوق نه آن بود که در بندِ هوا بود
نی عشق چنین است که پرپر شده باشد
در کارگه روزِ ازل طینت عاشق
باید به میِ عشق مخمّر شده باشد
معشوق نه آن است که بس حیله نماید
یا دامنش از رجس دمی تر شده باشد
نازم به نگاری که بسی دل به دمی بُرد
در پرده چنین است , اگر در شده باشد...!
قابیل چه داند که اخوّت به چه ارزد
هر چند که موسوم , برادر شده باشد
آید به زمانی که از احساس نشان نیست
اندیشه اسیر قلم زر شده باشد
فرمود پیمبر که رسد عشق به انجام
هر چند که یک روز به آخر شده باشد
آن روز بود دولت عشاق که عالم
تسخیر خلف پاک پیمبر شده باشد
از بی خبران نیست طمع درکِ حقیقت
هر چند که این نکته مکرّر شده باشد
کرج- محمد علی جعفریان(عاشق)-خرداد1382
بسیار زیبا و دلنشین بود