همه دریا در این دریا تو قایق
همه گلزار تویی تنها شقایق
شدم کور وکر و در بند عشقت
گمانم عشق تو باشد چو عایق
***
شدم دیوانه ی حسن جمالت
ندانم من ز اسم و دین و سالت
اگر باشی تو با من یا نباشی
شدم من عاشقت درهر دو حالت
***
شده عشقت در این خاطر نمایان
نباشد در ره عشق خط پایان
کنم من در ره عشقت گدایی
نمی پرسی تو احوال گدایان
***
شدم رسوای عشقی صادقانه
به راهت رفته ام با هر بهانه
نمی دانم رسیدن یا جدایی
بود درمان عشق شاعرانه
***
جوانی را گرفته اوج پیری
مرا آزاد کن از بند اسیری
گره از کار من بی وقفه بگشا
که در این ملک من تنها امیری
***
سرم پر باشد از تصویر دلبر
دلم خواهد بگیرد در پیش پر
کنون با من نباشد آن سر و دل
نه دست دارم نه پا حتی شدم کر
***
شده مغزم در این راه تو خاموش
بخواند قلب من آری به این گوش
اگرچه می روی اما من این جا
نمی خواهم کنم یادت فراموش
***
تمام عمر من در طول هستی
یگانه دیدن و یکتا پرستی
کنون با دیدنت ای نیک سیرت
شدم یکتا پرست ِ بت پرستی
***
دلم غمگین شده آری هزاران
بهاری خواهم و انبوه باران
بهاری خواهم از بهر نگارم
و بارانی که شوید قلب یاران
***
به شب در خواب من آیی چو خویشان
به روز بیدارم و بی تو پریشان
همه وقت در درونم خانه داری
چرا رازم بماند از تو پنهان
***
بیا یا رب به فریاد دلم رس
نمی خواهم به غیر او دگر کس
همیشه با من است و دورم اما
کس دیگر نمی خواهم همین بس
پاییز 92
دوبیتی هایی بسیار زیبا و جانانه