باران تکلم
در باغچه ی حسرت و تنهایی وجود
شمعهای مشکی شمعدانیهای نقره ای مادر بزرگ را
در جوار گلهای شمعدانی رنگ پریده
روشن کنید
بگذارید ریحانه ها کمی با عطر طراوت آشنا شوند
بگذارید گلهای محروم و مظلوم مریم ها و آلاله های تاول
طعم تلخ و شفا بخش شقایهای داغدیده را بچشند
نگذارید که در نا امیدی تصاعدی پژمرده حال شوند
البته آنها عادت دارند و شلاق چرمین کتانی های
چینی ما را از خاطر نمی برند
وقتی باران تکلم جوانه می زند
ملکوت به همراه مریم به زیر نخل تجلی قرار می گذارند
و از سماوات میوه های بهشتی را تناول می کنند
بغضی در گلوی مریم کهنه شده است
گاهی خوشه های انگور را بر صلیب می بیند
گاه ابراهیم را در آذر گلستان وجود
و گاه نجوای غریب داوود را
گاه صدای پای فرار بر قرار ترجیح دادن یوسف را
از پنجه ی شهوت زلیخایی
و گاه به یاد قمری خفته بر درگاه حرا را
که می دانست که مخترع محکمترین طناب دار
جاهلان و ناکسان
عنکبوتی است که
در بدو ورود به حرا
به تنیدن مشغول است ؟؟
باقر رمزی باصر