۱
زندگی در عشق
سرخ میتپد
سبزتر از آبی جریان دارد
رنگهای زندگی را دوست دارم
زهرا حکیمی بافقی
دلسرودهها
,.-~*´¨¯¨*•~-.¸,.-~*´¨¯¨*•~-.¸,.-~*´¨¯¨*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨*•~-.¸.....*
۲
عشق
احساس است
ایمان است
پرتوی است از نگاه خدا
که در وجودمان شعله میکشد
اولین عاشق، خداست
خدا عاشق شد و آدم را آفرید
بعد، رابطه عکس شد
***
ارزش وجودی انسان
به عشق و محبّت است
با عشق و محبّت است که انسان
از فرشته هم بالاتر میرود
اصلا
«فرشته عشق نداند که چیست؟»
خداوندا!
سپاسگزارم که نهال عشق و محبّت را در دلم کاشتی!
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب صدای پای احساس)
,.-~*´¨¯¨*•~-.¸,.-~*´¨¯¨*•~-.¸,.-~*´¨¯¨*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨*•~-.¸.....*
۳
در صدای تو، بدیدم: رنگ عشق و، عاشقی
در نوای دل شنیدم: رنگ عشق و، عاشقی
شور احساس نگاهت، کرده جانم را خطاب
وز لبانت من بچیدم: رنگ عشق و، عاشقی
رنگها گر باشد اکنون در سرایشهای دل
من ز نای جان گزیدم: رنگ عشق و، عاشقی
دفترِ دل را گشودم، از برای رسمِ مهر
با دل و، جانم کشیدم: رنگ عشق و، عاشقی
آبِ عشقم میدهد، صد آب و رنگِ زندگی
از برای دل، دمیدم: رنگ عشق و، عاشقی
رنگها، برجاست در هر گوشهی آبیکران
بِه ز هر رنگی بدیدم: رنگ عشق و، عاشقی
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب آوای احساس)
,.-~*´¨¯¨*•~-.¸,.-~*´¨¯¨*•~-.¸,.-~*´¨¯¨*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨*•~-.¸.....*
۴
این هم یک گلایهی عاشقانه:
عشق بود و، یک جهان آواز و راز
عشق بود و، نغمههای جان، به ساز
با گُلِ رخسار ماهش، هرنفس
داشت این پروانهی قلبم، نیاز
لحظهها، سرشارِ امواجِ نشاط
سهمِ احساسم نبُد، سوز و، گداز
یک شب امّا، طی شد آن، دنیای شاد
پرکشید از باغِ جان، چشمانِ ناز
آن نگاری که، به جانم رخنه داشت
رفت و من را با غمش، تنها گذاشت
رفت و خندید او بر این جانِ نزار
ای دریغ از رحم بر، احوالِ زار
گفتمش رحمی کن او، خندید و رفت
گفت دل، رازِ مگو... خندید و رفت
مویه کردم، مو به مو؛ خندید و رفت
لحظه لحظه؛ کو به کو، خندید و رفت
حسّ من، میگفت: «او»... خندید و رفت
چشمِ من، در جستجو... خندید و رفت
در دلم، حالِ بدی، جوشید و رفت
بهرِ گریان کردنم، کوشید و رفت
بس نمک، بر سینهام، پاشید و رفت
بر سرِ من، گردِ غم، پاشید و رفت
رفت و احساسِ مرا، بشکست باز
بغضِ دل، در سوگِ جان، بنشست باز
بعد از او، دیگر گمانم نیست دل
شاد گردد، با صدای هیچ ساز
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب ققنوس احساس)