در بخش اول شعر و با توجه به بی نام بودن شعر خب یک اعتراض در حرف سکوت است و خود بحثی مفصل ....
همه می خواهند کاری کنند همه سعی می کنند بی سعی نباشند همه کوشش می کنند بی ثمر نباشند اما هیچ کدام هیچ کاری نمی کنند سیر و سیکل بطالت همه به این بطالت خوشحالند فاعل هیچ تغییری نیستند
با انکار شروع می کنند اما می شود با نهی کاری بکنیم هیچ کاری نکنیم برای پر کردن هیچ نمی دانیم
نیهیلیسم خلاق در شانس زندگی را باید کنار گذاشت آفریدن تازه ای در هیچ بزرگ معنایی بسازیم برای این بی معنایی بزرگ شعری بسازیم با فرم هیچ و این عدم نامگذاری هم می تواند باشد
معنای متن ادبی یا اثر هنری هیچگاه ساخته و پرداخته ذهن آگاهانه مولف نیست معنا زاده ذهن ناخودآگاه مولف هم هست و خود مولف هم نمی تواند با قطعیت در مورد اثرش صبحت کند ......
حالا اگر معنای متن را زاده ذهن مخاطب بدانیم باز هیچ تغییری در موضوع بوجود نمی آید ....چرا که مخاطب هم با قطعیت نمی تواند
بگوید چه چیزی را درک و دریافت کرده است یا چه چیز را از معنای اثر در ذهن خود بوجود آورده است .....
شاید به همین دلیل معنا تا حدود زیادی اما نه بطورکامل زاده ضمیر ناخودآگاه مخاطب است.....دقت شود که مخاطب نه شاعر!!!!!
امر خیالی ....نشانگر جستجویی بی پایان در خود است.
امر نمادین....شامل تمام چیزهایی است که ما آن را واقعیت می نامیم از زبان گرفته تا تمام ساختارهای اجتماعی و قانون و....
امر نمادین ....بخش یا حوزه ای است که ما در آن به عنوان بخشی از جامعه انسانی قرار می گیریم
امر واقعی....معرف حیطه هایی از زندگی است که نمی توان آنها را شناخت...یعنی امر واقعی چیزی است که تن به نمادین شدن نمی دهد و در نتیجه وارد زبان نمی شود تا قابل شناسایی باشد....
..........
نا امیدم و
از خدایم خبری نیست...
دل شکسته ام و
در زندگیم ثمری نیست!
افتاده ام بر خاک
ناله ام رسیده بر افلاک!
کو خدای من؟
پاک کننده ی غمهای من؟
خسته ام....
مرا یاری کنید...
ادامه دارد......
سلام مهربانو
قربون دل پاکت برم عزیزم
این روزهاهمه مون محتاجیم به دعا
عزیزی
امیدوارم که دلت شادباشه همیشه