سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        ......

        شعری از

        زهرا حسینی

        از دفتر شعرناب نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۵ ۰۸:۳۳ شماره ثبت ۵۳۷۴۳
          بازدید : ۲۸۲۳   |    نظرات : ۲۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر زهرا حسینی

        نا امیدم و
        از خدایم خبری نیست...
        دل شکسته ام و
        در زندگیم ثمری نیست!
        افتاده ام بر خاک
        ناله ام رسیده بر افلاک!
        کو خدای من؟
        پاک کننده ی غمهای من؟
        خسته ام....
        مرا یاری کنید...
        بغضهایم در گلو
        گیر کرده است!
        با دعا بغضهای مرا
        شما خالی کنید.
        خسته ام...
        تنها مانده ام...
        مرا یاری کنید!
        در قنوت و نمازهایتان
        نام مرا جاری کنید!
         
        درودها:
        واقعیت حال من بود که خواندید، به دعای سبزتان نیازمندم.
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ ۰۶:۰۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        سلام مهربانو
        قربون دل پاکت برم عزیزم
        این روزهاهمه مون محتاجیم به دعا
        عزیزی خندانک خندانک خندانک
        امیدوارم که دلت شادباشه همیشه خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ ۱۷:۳۸
        درود بانو
        دلنوشته زیبایی است
        ما همه التماس دعا داریم خندانک
        علی غلامی
        سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵ ۱۷:۱۲
        سلام و عرض ادب

        نمی خواهم صرفا بلحاظ تکنیکال به این شعر بپردازم اما یکی از مولفه های ادبی بحث شهود و دریافت شعری است که هم به صورت آگاهانه و هم بصورت ناخودآگاه و در ضمیر ناخودآگاه انسان صورت می گیرد کمی بنویسم و امیدوارم اگر هم اشتباه یا ناقص مطلبی را نوشتم دوستانی که اطلاعاتی علمی در آن زمینه داشتند مطلب را تصحیح یا تکمیل نمایند و لطفا از نوشتن نظر شخصی بپرهیزید و یا دیدگاه فردی نسبت به آن مطلب.....ابتدا مقاله ای از فریبا حیدری که تحقیقی در این زمینه داشته اند جلب می کنم

        در دو قرن اخیر، وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور بسیار نابه‌سامان بود. دولت‌مردان یا به فکر لشکرکشی به خارج بودند یا جنگ و درگیری با همدیگر بر سر کسب قدرت. مردم نه آن رفاه و آرامش خاطر را داشتند تا به طور جدی به شعر و شاعری برسند و نه دولت‌مردان آن مایه فراغت یا علاقه‌مندی به این ذوقیات را داشتند که حامی شعر و ادب باشند.

        شعر افغانستان همچنان در چنبره‌ی تقلید و پیروی از قدما سیر می¬کرد و این تقلید و پیروی در قالب‌های کهن بیشتر بود، چنان‌که خواهیم دید سایه‌ی سنگین استبداد هم این سنت‌گرایی مفرط را تقویت می‌کرد و می‌دانیم استبداد معمولن تقلید، تکرار و استقبال از قصاید گذشتگان و مخمس‌سازی بر غزل‌های آنان را بیشتر می‌پسندد.

        با کودتای مارکسیستی ۱۳۵۷ و برچیده شدن بساط حکومت استبدادی محمدزایی هرچند نوع دیگری از دیکتاتوری در کشور حاکم شد اما حاصل کار این بود که بسیاری از مردم افغانستان به کشورهای هم‌جوار و حتا آن‌سوی آب‌ها پناه بردند و همچنین بعضی اقوام و اقشار جامعه که در محرومیتی دائم به سر برده بودند، بختی برای مطرح شدن در عرصه‌ی ادبیات یافتند و چنین شد که در عمل یک نهضت ادبی در کشور پدید آمد.

        شهر مقاومت یا اسطوره‌گرا:
        در داخل کشور با همه خفقان و اختناق حاکم در این دوره، نوعی شعر پایداری پنهان و آشکار پدید آمد و جمعی از شاعران افغانستان که تن به همکاری به رژیم نداده ‌بودند در حلقاتی رسمی و غیررسمی به معارضه با آن برخاستند.
        مسلمن در زیر آن سانسور شدید که حتا عبارت “پرچم سبز آزادی‌” را برنمی‌تافت – به اعتبار رنگ سبز که بوی اسلامیت می‌داد – سرایش شعری که صریحن داد مخالفت با رژیم بدهد، سهل و ساده نبود و حداقل اسارت در زندان پل‌چرخی کابل را برای شاعر به ارمغان می‌آورد که چند تن از شاعران افغانستان البته این ارمغان را برای مدت‌هایی کوتاه و بلند گرفتند. از همین روی‌، بعضی صاحب‌نظران برآنند که این شعر برخلاف شعر برون‌مرزی – که با آزادی و صراحت تمام سروده می‌شد – این توفیق اجباری را یافت که پوشیده‌تر، رمزآمیزتر و در نتیجه هنری‌تر باشد. این سخن‌، البته هرچند خالی از حقیقت نیست‌ اما نمی‌تواند یک وجه امتیاز جدّی برای این شعرها باشد، چون این نمادگرایی و پوشیده‌سرایی گاه به تراکم و تزاحم نمادها و تصویرها در شعر می‌انجامید و دریافت ملموس و حسّی شعر را سخت می‌کرد.

        باری‌ از شاعرانی که نشانه‌های مقاومت در آثارشان آشکار است‌، می‌توان قهار عاصی‌، پرتو نادری و عبدالسمیع حامد را نام برد. اولین‌، حدود ده سال پیش قربانی جنگ‌های کابل شد و دو تن دیگر هم‌اکنون کار می‌کنند امّا نه با جدیت دهه‌های شصت و هفتاد.
        پرتو نادری (۱۳۳۱)، شاعری است متعهد و ملتزم که بیشتر آثارش به نحوی به مسایل سیاسی و اجتماعی کشور ربط دارد. او تاکنون نیز همچنان منتقد حاکمیت باقی مانده است‌. عبدالسمیع حامد (۱۳۴۶) بیشتر به واسطه‌ی شعرهای اعتراض‌آلودش نسبت به رفتارهای مستبدانه و ستمگری-های بعضی از مجاهدان تازه به قدرت رسیده مشهور شد. در پاکستان‌، شعر مقاومت افغانستان و کشورهای غرب‌، مشابهت‌هایی داشت‌، چون بنابر ناهم‌زبانی با جوامع میزبان‌، امکان رشدش میسر نبود و زمینه‌ی تبدیلش به یک جریان گسترده و فراگیر که به وسیله‌ی نسل جوان‌تر ادامه یابد، وجود نداشت‌. به واقع شاعرانی که به این کشورها کوچ کردند واپسین بارقه‌های شعر افغانستان در آن جای‌ها بودند. چنین بود که با درگذشت یا بازگشت دوباره‌ی هر یک به کشور، این جریان‌ها فقیرتر شد. شاخص‌ترین چهره‌ی شعر مقاومت افغانستان در این کشورها خلیل‌الله خلیلی بود و جز او، به ویژه در پاکستان کسی که بتواند در حدّ قابل قبولی تبارز کند دیده نشد. شاعرانی همچون عبدالاحد تارشی و دلجو حسینی و بعضی دیگران‌، بیشتر به مدد ارتباطات‌شان با احزاب جهادی و موقعیت‌هایی سیاسی که به این اعتبار داشتند، کمابیش در نشریات مهاجران ظهور کردند و به خاموشی گراییدند.

        بعدها در یک مقطع زمانی‌، شعر پایداری افغانستان در پاکستان تبارزی کرد، یعنی دوره‌ی طالبان (۱۳۷۵ـ۱۳۸۰ش) و مهاجرت ناگزیر بعضی از شاعران داخل کشور به آن‌جا، همچون پرتو نادری و خالده فروغ و واصف باختری و چند تن دیگر که کتاب‌هایی حاوی شعرهای اعتراض‌آلود نسبت به حاکمیت طالبان چاپ کردند. در این‌جا هم شاخص‌ترین چهره‌ها پرتو نادری، فروغ و عبدالسمیع حامد بود.

        در ایران‌، مهاجرانی که به ایران آمده بودند از نظر حقوق اجتماعی و امکانات رفاهی وضعیت دشوارتری نسبت مهاجران دیگر کشورها داشتند ولی از نظر بهره‌مندی از امکانات فرهنگی البته وضع‌شان بهتر بود. هم‌زبانی با جامعه‌ی میزبان یک امتیاز مهم بود، آن هم جامعه‌ای نسبتن شعردوست و ادب‌پرور.
        شعر سپید پساطالبانی در داخل افغانستان:
        با توجه به بی‌ ثباتی اجتماعی و پراکندگی سیاسی که تاثیر مستقیم روی شعر سپید داشته است، هنوز دشوار است شعر سپید افغانستان را دارای شاخصه‌های منحصر به فرد دانسته و فهرستی از شاعران صاحب‌ سبک در این عرصه ارائه کنیم
        . با این حال نمی‌توان نادیده انگاشت که ده سال و اندی اخیر در مقایسه با تاریخ شعر سپید در افغانستان را می‌توان بهار شعر سپید در افغانستان نامید. از سال دو هزار بدین سو در جای جای جهان تلاش برای دموکراسی و شکل‌دهی حکومت‌های مردم‌سالار به کمک غرب سامان یافته است و هم از این رو در افغانستان و عراق و کشورهای دیگر سخن از ادبیات نوین و انسان‌محور است. این مساله کمی پیچیده است اما به صورت فشرده می‌توان گفت که نسل جدیدی از شاعران در شرق فضاهای تازه‌ای را تجربه می‌کنند.

        درباره شعر سپید افغانستان در آغاز امر شاعران سپیدسرای پساطالبانیسم افغانستان را به سه نسل تقسیم می‌کنم.
        شاعران شعر سپید پساطالبانی در افغانستان به سه نسل تقسیم می‌شود: نسل یکم که پیش از این دهه شاعران شناخته شده‌ای بوده‌اند اما در این عصر در داخل افغانستان حضور گسترده‌تر در عرصه شعر سپید داشته‌اند، به عنوان نمونه می‌توان از پرتو نادری، خالده فروغ و سمیع حامد نام برد که در این ده سال از پرکارترین‌ها بوده‌اند. نسل دوم اما آن‌هایی هستند که در این دوره به کار سپید سرودن دوام دادند و جایگاهی برای خویش یافتند. محمود جعفری با سرودن شعر سپید و ارائه مقالات و کتاب درباره شعر سپید توانست در این عرصه از نظر تئوری و عملی گام‌های خوب بردارد. ضیا قاسمی و محبوبه ابراهیمی هم در این دوره کارهای خوبی ارائه کردند و به ثبات ادبی بیشتری رسیدند. شمس جعفری نیز با تجربه طولانی و سرودن بسیار پسان¬ترها با مسعود حسن‌زاده به طرح مسائل تازه‌ای در شعر سپید دست یازیدند. نسل سوم شعر سپید که گسترده‌تر و متفاوت‌تر است، نسلی است که در همین دهه دانشگاه رفتند، در انجمن‌های ادبی ظاهر شدند، در مطبوعات و رسانه‌ها کارهای ادبی کردند، با شعر جهان تا حدودی آشنا و در دامن فضای باز و دموکراسی افغانی بزرگ شدند. از این نسل می‌توان از وحید بکتاش، مجیب مهرداد، کریمه شبرنگ، هادی هزاره، حسن ابراهیمی، یاسین نگاه

        در آخر چیزی که به نظرمن شعر و شاعر افغانستانی به آن اهمیت چنانی نمی‌دهد و دغدغه زیادی ندارد شعر است. شعر برای شاعر افعاستانی هدف نیست بلکه بیشتر در این سالیان وسیله و پله‌ای بوده برای رسیدن به دیگر اهداف و موقعیت‌ها. شاعرانی که بیشتر در این مدت رشد کرده و بیرون آمدند، هنوز به زبان شاخص نرسیده‌اند، زبان شعرشان نقص زیادی دارد، هنوز در شعرهای زبان هم‌پای تخیل و عاطفه حرکت نمی‌کنند؛ تصاویر زیبا گاهن جدا از ساختار کلی شعر هستند. شعر این دوره بیشتر تاثیرپذیر بوده است. اگرچه امروزه افغانستان و ایران دو واحد سیاسی جداگانه هستند ولی از نقطه‌نظر زبانی یگانه‌اند. رد پای احمد شاملو، فروغ را به سادگی می‌توان در شعرهای زیادی از شاعران پیدا کرد. شاید بتوان شعر سپید افغانستان از نظر درون‌مایه و آزادی احساسات و رهایی زبانی دارای توقیق نسبی دانست اما داشتن استقلال فرمی و زبانی و در اجرای شعر دیده نمی‌شود.
        پایان بخش اول.....
        خندانک خندانک خندانک


        علی غلامی
        علی غلامی
        سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵ ۲۲:۳۶
        بخش دوم؛
        خب مقاله بدی نبود،حداقل یک سیر تاریخی و لایه ای ظاهری از وضعیت اجتماعی و ارتباط آن با گوشه ای از ادبیات معاصر فارسی بود

        اما در همین مقاله ایرادات فاحشی هم وجود دارد و به نظر بنده از دیدگاهی با استفاده از نگاه ادبیات غرب به مقوله نگریسته است و اصلا نمی توان گفت که موارد ذکر شده و بطور واضح در آخر مقاله را باید به حساب شاعران و نوع شعرشان دانست و مثل این می ماند مثلا بگوییم فلان بخش کشور چون شاعران مطرحی در ادبیات فارسی معاصر نداشته پس ضعف محسوب می شود برای ادبیات آن منطقه....اگر ادبیات فارسی در افغانستان هرجوری هست یعنی ادبیات فارسی و کارکرد و تاثیرگذاریش همانطور بوده و اگر امروز شعر افغانستان ضعف دارد حتی پای شاعران نامی ایران هم گیر است و هر کدام به نحوی گناهکار....اما از مقاله فوق که بگذریم می خواهم به همان مبحث شهود شاعرانه و ارتباط آن با شعر سرکار خانوم حسینی بپردازم....

        فکر شاعر؛ قدرت تمرکز و فکر آوری است

        و تخیل؛ حاصل تمرکز بر فضایی در ذهن.

        تفکر و تمرکز شاعر، درون يکدیگر زیست می کنند.

        اگر هر سطر در اشعاری که با خیالات شاعر همراه می شود، خوب و دلنشین است، اما سطرها با هم ارتباطی نداشته باشند آنگاه شاعر دچار پراکنده گویی می شود؛ این شعرهابه تخیل(کشف و تفکر) نرسیده اند. در مقابلِ این خیالات و پراکنده گویی ها، شاهدِ اشعاری هستیم که در آن ارتباط سطرها، چیدمان کلمات،ارتباط نشانه شناسی، نوع نگاه، نوع تصویر، نوع چينش ابژه ها و حتی نوع زبان در خدمت تفکر و تخیل شاعر است.

        .............
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی غلامی
        علی غلامی
        سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵ ۲۳:۲۰
        در بخش اول شعر و با توجه به بی نام بودن شعر خب یک اعتراض در حرف سکوت است و خود بحثی مفصل ....
        همه می خواهند کاری کنند همه سعی می کنند بی سعی نباشند همه کوشش می کنند بی ثمر نباشند اما هیچ کدام هیچ کاری نمی کنند سیر و سیکل بطالت همه به این بطالت خوشحالند فاعل هیچ تغییری نیستند
        با انکار شروع می کنند اما می شود با نهی کاری بکنیم هیچ کاری نکنیم برای پر کردن هیچ نمی دانیم
        نیهیلیسم خلاق در شانس زندگی را باید کنار گذاشت آفریدن تازه ای در هیچ بزرگ معنایی بسازیم برای این بی معنایی بزرگ شعری بسازیم با فرم هیچ و این عدم نامگذاری هم می تواند باشد

        معنای متن ادبی یا اثر هنری هیچگاه ساخته و پرداخته ذهن آگاهانه مولف نیست معنا زاده ذهن ناخودآگاه مولف هم هست و خود مولف هم نمی تواند با قطعیت در مورد اثرش صبحت کند ......

        حالا اگر معنای متن را زاده ذهن مخاطب بدانیم باز هیچ تغییری در موضوع بوجود نمی آید ....چرا که مخاطب هم با قطعیت نمی تواند
        بگوید چه چیزی را درک و دریافت کرده است یا چه چیز را از معنای اثر در ذهن خود بوجود آورده است .....

        شاید به همین دلیل معنا تا حدود زیادی اما نه بطورکامل زاده ضمیر ناخودآگاه مخاطب است.....دقت شود که مخاطب نه شاعر!!!!!

        امر خیالی ....نشانگر جستجویی بی پایان در خود است.

        امر نمادین....شامل تمام چیزهایی است که ما آن را واقعیت می نامیم از زبان گرفته تا تمام ساختارهای اجتماعی و قانون و....

        امر نمادین ....بخش یا حوزه ای است که ما در آن به عنوان بخشی از جامعه انسانی قرار می گیریم

        امر واقعی....معرف حیطه هایی از زندگی است که نمی توان آنها را شناخت...یعنی امر واقعی چیزی است که تن به نمادین شدن نمی دهد و در نتیجه وارد زبان نمی شود تا قابل شناسایی باشد....

        ..........

        نا امیدم و
        از خدایم خبری نیست...
        دل شکسته ام و
        در زندگیم ثمری نیست!
        افتاده ام بر خاک
        ناله ام رسیده بر افلاک!
        کو خدای من؟
        پاک کننده ی غمهای من؟
        خسته ام....
        مرا یاری کنید...

        ادامه دارد......
        خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۵ ۱۴:۰۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        لیلا باباخانی (سما الغزل )
        دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ ۰۳:۳۷
        سلام بانوی مهربانم
        واقعیت حال مرا هم شامل است خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک محتاجیم به دعا خندانک خندانک
        احسنت به احساس پاک و صمیمانه و صادقانه یتان
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ ۱۰:۰۸
        خندانک خندانک خندانک خوش آمدید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        فاطمه گودرزی(لیا)
        دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ ۰۵:۵۰
        درود ها نازنین بانو خندانک
        همیشه به یاد خدا باشید و از او غافل نشوید خندانک
        دعای خیر من برای شماست خندانک
        همیشه دلتان شاد باشد خندانک
        و لبتان پر از خنده خندانک
        و ناامید نشوید
        برای منم دعا کنید کنکور خراب نکنم خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ ۱۰:۰۸
        خندانک خندانک خندانک خوش آمدید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        آرمین اسدزاد (الف)
        دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ ۰۷:۳۱
        درودها بانو خندانک
        انشاءالله که ابرهای غم از وزش امید پراکنده شوند خندانک
        میرعبدالله بدر
        دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ ۰۸:۵۰
        سلام و درود بر شما
        زیبا بود
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد فروزان
        دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ ۰۹:۱۷
        سلام و احترام
        اجازه بدین بغضهایتان جاری شود که در نا امیدی بسی امید است
        در پناه حق
        خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ ۱۱:۵۴
        سلام

        موفق باشید خندانک خندانک

        .
        محمد خسروی فرد
        دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ ۱۳:۰۴
        درود بر بانو حسینی گرامی
        خندانک خندانک
        شعرتان زیباست ولی
        به قول عین القضات
        مهراب جهان جمال رخساره ی ماست
        سلطان جهان این دل بیچاره ی ماست
        اگه گرد کعبه گل بگردی فقط خودتو می بینی ولی اگه گرد کعبه ی دل بگردی خدا رو می بینی
        خدا خیلی نزدیکه توی دل آدم هاست
        اگه سختی کشیدی بدون که راه رو درست رفتی
        از طرفی بزرگی میگه کلام تو عصای معجزه گر توست بهتره مثبت فکر کنیم و مثبت حرف بزنیم
        به هر حال برای شما از فرشته ی شادی و خوشبختی بهترین ها را آرزو می کنم
        و امیدوارم همواره شاد باشید
        خندانک خندانک خندانک

        علی غلامی
        علی غلامی
        سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵ ۲۰:۳۷
        آفرین برادرم و درود بر اندیشه و مهرت که اینچنین دل بزرگی دارید و البته فقط یک نکته ای که خواهر بزرگوارمان اشاره نکرده اند اینکه در کشوری زندگی می کنند در حال جنگ و فشارهای اجتماعی و قومی و قبیله ای و درگیری های فرقه ای و الی ماشالله و حالا دردهای روزگار هم که مختص هر کس است بماند...اما این نوشته ام فقط به پاس سپاسگزاری از مهر خوبت و همراهی شما بود و ببخشید اگر در کلامتان ورود کردم.....
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد خسروی فرد
        محمد خسروی فرد
        سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵ ۲۳:۵۲
        درود بر استاد غلامی گران قدر
        خندانک خندانک
        بله من هم متوجه این موضوع شدم.
        چند وقت پیش در همین شعر ناب یکی از دوستان افغانی شعری نوشته بود که در آن از واژه هایی مثل آور یا همان ابر در زبان لکی ما استفاده کرده بود
        برای من جالب بود این نزدیکی و شباهت با این بعد مسافت(افغانستان-لرستان) بدون شک ما و افغانستان دارای فرهنگ مشترکی هستیم و من یقین دارم که روزی افغانستان کشور مستقل و آبادی خواهد شد.
        خندانک خندانک خندانک
        عباس زارع میرک آبادی
        سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵ ۰۹:۱۵
        سلام بانوی عزیز سرکار حسینی
        شعری پر از احساس را از شما خواندم
        آفرین و درود
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        باقر رمزی ( باصر )
        سه شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۵ ۱۵:۰۹
        سلام و درود بزرگوار خندانک خندانک خندانک
        زیبا خندانک خندانک خندانک
        و
        تاثیر گذار خندانک خندانک خندانک
        موفق باشید به مهر خندانک خندانک خندانک
        مرجان تاج دینی( دریایی)
        چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۵ ۰۵:۳۱
        سلام ودرود بانوی گرانقدر
        دلت آرام به مهر یزدان باد .
        شادی مهمان همیشگی دلتان باد
        پرچم سفید صلح در سرتاسر گیتی برافراشته باد.
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۵ ۱۰:۰۱
        سلام
        بریده بریده
        نذرم را میگویم
        که میدانم
        گریه خواهی کرد در اواسطش
        بسکه رحمانی و رحیم خندانک خندانک
        جهان شاه تاج مرادی
        چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۵ ۱۰:۳۵
        سلام و درود!
        همه ی آثار شما را که در سایت شعر ناب به اشتراک گذاشته اید، خواندم. یکی پس از دیگری، تغییر و پیشرفت چشم گیر شما محسوس و بارز است.
        پیروز و پاینده باشید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حسام الدین مهرابی
        جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵ ۱۲:۰۸
        احسنت خواهر گرامی و ارجمند
        بسیار ناب و دلنشین سرودید
        ان شاء الله پروردگار مهربان اجابت کند حاجت شما را...
        دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ ۰۴:۲۸
        وقتی همه چیز روبراه است امیدواری بی معناست
        امید در اوج تنهایی و تاریکی می درخشد

        درودها دوست مهربانم خندانک خندانک
        بسیار زیبا قلم زدید خندانک خندانک
        برایتان بهترینها را آرزومندم به مهر به عشق به آزادی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ ۱۰:۰۸
        خندانک خندانک خندانک خوش آمدید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5