سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        بی نام

        شعری از

        جهانگیر داودی

        از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۹ آذر ۱۳۹۵ ۱۳:۳۵ شماره ثبت ۵۱۹۴۹
          بازدید : ۵۳۰   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر جهانگیر داودی
        آخرین اشعار ناب جهانگیر داودی

        چه کسی می داند؟… که مرگ من نزدیک است
        چه کسی باور خواهد کرد که من در مرگ , زندگی خواهم کرد
        لحظه های مرگم جاریست
        آغوشی آزاد, من آغوشی می خواهم
        دیوانگی می خواهم دیوانه ای سرخوش
        ومی بینم که نیست...
        و میمیرم هر روز
        آری
        زیست بر ما علامت ورود ممنوع زده است
        و در بمبست استبداد غرق شده ایم
        در غربت تنگ لحظه های مخدوش,,,من
        یک نفر می آید
        گامهایش به من نزدیک است
        احساس ها را حس میکنم
        من لمس می کنم با وجودم   واز شکفتن لبریز میشوم
                                        و
        با آغوش باز ذوق خواهم کرد
                                        و
        به نزدیکترین قرینه خود میرسم
        وب حس نزدیک به دوست داشتن..
        به عشق میرسم
        عشقی زخمی ,تنفر آور....لحظه ها آرام است
        لحظه ها مرگ آور است
        زندگی در تابوتی پیچیده است
        چمدانها را باید بست
        سیب ها سرخ نمی شوند
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۵ ۰۵:۴۲
        خندانک
        جهانگیر داودی
        چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۳۵
        خندانک
        حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
        چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۵ ۰۷:۲۵
        درود بر شما برادرم خندانک
        بهارک (دختر پاییز)
        چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۵ ۰۹:۲۹
        .............................. خندانک

        درود مانا باشی ب مهر

        لحظه ها مرگ آور است
        زندگی در تابوتی پیچیده است
        چمدانها را باید بست
        سیب ها سرخ نمی شوند

        پسندیدم

        .................................. خندانک
        مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)
        چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۵ ۱۰:۵۵
        آغوشی آزاد, من آغوشی می خواهم
        دیوانگی می خواهم دیوانه ای سرخوش
        ومی بینم که نیست...
        و میمیرم هر روز
        آری
        زیست بر ما علامت ورود ممنوع زده است خندانک خندانک خندانک
        جهانگیر داودی
        چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۵ ۱۵:۳۵
        من درودم را نصیبتان میکنم
        آخرین اسرار من حس خوب شادی دستانتان در بهار هر رستاخیز
        عاشاقانه زدگی کردنتان آرزوی ایزدان من است خندانک
        باقر رمزی ( باصر )
        پنجشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۵ ۱۶:۱۹
        خدا را نمیتوان تعریف کرد
        و آن خدایی که من تعریف میکنم
        خدا نیست خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        باصر
        درود بر شما بزرگوار
        اندیشه نابتان کماکان ناب باد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباس وطن دوست
        جمعه ۱۲ آذر ۱۳۹۵ ۰۵:۴۲
        ............
        سلام

        درود برشما

        بسیار زیبا و دلنشین بود
        همیشه باشید و بسرایید

        .......
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7