سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        سوگ پروانه ها

        شعری از

        ایمان کاظمی ( متخلص به ایمان )

        از دفتر به رنگ قلم (مجموعه قالب های مثنوی) نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲ آذر ۱۳۹۵ ۲۲:۴۴ شماره ثبت ۵۱۸۰۷
          بازدید : ۶۷۱   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        آخرین اشعار ناب ایمان کاظمی ( متخلص به ایمان )

        عرض سلام و ادب احترام خدمت شاعران ، ادیبان و اساتید بزرگوار در سایت ادبی شعر ناب
        معرفی دفتر کبوتر نامه ؛
        مجموعه مثنوی های نوشته شده توسط بنده که در اوزان خاص این قالب شعری سروده شده‌اند و شامل حکایات ، داستانها و بعضاً مطالب خاص اجتماعی می‌باشند.
        سر دفتر این مجموعه را که یک مثنوی انتقادی ، اجتماعی با عنوان «سوگ پروانه ها» و بر وزن «فعولن فعولن فعولن فعل» یا همان وزن شاهنامه است ، خدمت سروران گرانقدر تقدیم می‌دارم و امیدوارم با اندکی حوصله ، این شعرِ سی و پنج بیتی را مطالعه و نظرات نقد گونه و موشکافانه خود را مرحمت فرمائید.
         
        مطمئنا ارائه‌ی اینگونه نظرات مشوق بنده در ادامه کتابت دفتر کبوتر نامه و نیز ارائه‌ی اشعار بلندتر خدمت اساتید قلم ، خواهد بود. 🌱🌸🌸🌸🌸🌸🌱
        ___________________________________
        ___________________________________

        در این قحطِّ احساس و آوارگی
        در این خشکسالی ، در این تشنگی
        در این سوگ خاموش پروانه‌ها
        در این برق و نوک تیزی دشنه‌ها
        در این غربتُ و ناله‌یِ عاطفه
        نوایِ غم‌آلوده‌یِ چلچله
        کجایند مردانُ و عیّارها
        چه گویم ، چه شد رحمِ خمّارها
        زِ  مَستانِ بیدلْ همی نعره ماند
        زِمِستان و سهم درخت ارّه ماند(۵)
        چه گویم ز اشک یتیمان شهر
        بسی نا امیدی ازین جور دهر
        به آن چشم مانده به‌ره بهر نان
        پدرهای شرمنده از کودکان
        بزرگیُّ و نیکو سرشتی بمرد
        به پستیّ و بی مایگی سر سپرد
        کجا ، عشق و دلدادگی را چه شد ؟
        صفای دل و سادگی را چه شد ؟
        شمیم دل انگیز میهن کجاست ؟
        منیژه کجا رفت و بیژن کجاست ؟(۱۰)
        چرا بیژن از عشق او سیر شد ؟
        ز سودای او در شبی پیر شد
        منیژه چو آلود آن رویِ ناب
        سر طرّه‌اش را کمی داد تاب
        به پالودنِ چهره چون رفت ، رفت
        دل بیژن از چنگ او سخت رفت
        سیاهی ز ابروُ و گیسویْ برد
        به زردیِّ مو ناز آن رویْ برد
        چو اینگونه بر بست بر خود نقاب
        دو صد بولهوس بهر او شد خراب(۱۵)
        نگشتند یاران ز عشقش خراب
        به شهوت بشد تشنگان را سراب
        در این قحطِّ احساس و آوارگی
        در این خشکسالی ، در این تشنگی
        رضائیّه هم حالتش زار شد
        به دشت نمک یار و غمخوار شد
        به زاینده‌رود هم همین بخت شد
        نفس‌های ماهی در آن سخت شد
        نشاط از پی آب هامون برفت
        بهارانِ آن دشت گلگون برفت(۲۰)
        چه گویم ز خرّم که صد پاره شد
        به خونین لقب گشت و ویرانه شد
        در این فوت خورشید و افسون دهر
        خدایا    بنوشانم    از    جام    زهر
        سه‌گاه و همایون هم از یاد رفت
        مواعیظ سعدی دو صد داد ، رفت
        برفت آن نوای خوش ربّنا
        دریغا  دریغا  دریغا  به  ما
        بیا جانِ من زین سخن قند گیر
        از این شعر «ایمان» بسی پند گیر(۲۵)
        چو خواهی که بر گردد آن روزگار
        شود خُلق ایرانیت آشکار
        مینداز خود را به دامان جهل
        مشو بازیِ دست نا اهل ، سهل
        غبار تعصب ز صورت بشوی
        به دانایی و معرفت ره بجوی
        کلامِ خداوند جان گوش کن
        به تغییر این مرحله کوش کن
        چنین آمد از جانب عرش پیش
        تغیُّر نشد جُز به تغییر خویش(۳۰)
        ز رستم بیاموز مردانگی
        ز مجنون همه عشق و دلداگی
        ز کاوه همه مردی و راستی
        ز آرش فرو جَستن از کاستی
        گرم عمر نیکو دهد کردگار
        که باشم به دامان این روزگار
        به شعر و ادب می‌دهم اینچنین
        تجلّی هنرهای ایران زمین
        خدایا تو این سرزمین زنده دار
        به دامان عالم برازنده دار(۳۵)
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵ ۱۷:۲۴
        درود گرامی
        بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه خندانک
        منصور شاهنگیان
        چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵ ۱۳:۰۸

        درود بر شما و

        کلام با احساس شما ...

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجنون ملایری
        چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵ ۱۶:۲۳
        با سلام جناب کاظمی بسیار عالی
        بهارک (دختر پاییز)
        چهارشنبه ۳ آذر ۱۳۹۵ ۱۷:۰۸
        درود بر شما شاعر گرامی

        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک

        برفت آن نوای خوش ربّنا
        دریغا دریغا دریغا به ما

        زیباست ..زیبا
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        علی کشاورز ( فریاد )
        پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۹۵ ۰۹:۳۴
        درود دعوتید به غزلی تازه خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6