سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 2 دی 1403
    22 جمادى الثانية 1446
      Sunday 22 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲ دی

        خواب دیدم که رستاخیز شده

        شعری از

        بیژن آریایی(آریا)

        از دفتر برگی از تاریخ نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵ ۲۰:۲۱ شماره ثبت ۵۰۶۰۲
          بازدید : ۹۰۳   |    نظرات : ۲۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بیژن آریایی(آریا)

        خواب دیدم   که   قیامت   شده   است
        دیدن روی خداوند ؛ سعادت شده است
        صف  به  صف  مردمی از ترک و تتار
        آدمی بود در آنجا   همه افزون ز شمار
        یانکی  و روس  و اروپایی و آفریقایی
        هندی  و چینی  و هم طایفه ی  بودایی
        مردم پارس در یک  صف به کناردگران
        به نظاره بنشستند  چنان   گیج  و دمان
        جملگی  مردم  عالم  همگی چشم  به در
        عده ایی شرم زده دیده از ایشان شده تر
        بنده  هم  نیز  تماشاگر آن صحنه ی باز
        پرده افتاد    و   عیان    شد  همه  راز
        ناگهان ایزد  یکتا   به همه   داد  درود
        به سرافیل بگفتا که تو برخوانْش سرود
        خواند با صور خودش آن ملک پاک خدا
        سره   از   ناسره ها     گشت       جدا
        دفتر و   دستک و  هر آن  چه  که بود
        نزد   یزدان   توانا   بنهادنْش  چه زود
        من در اندیشه خود غرق که تا آخر کار
        چه   شود   خواب   و چه   سازد دادار
        حضرت آدم و موسی و خلیل  و یعقوب
        می نمودند  همه  ریزِ  وقایع   مکتوب
        گفت با خلق خودش داور آن روزِ الست
        همه هستند و کسی نیست  نهَست(غیبت)
        مانده بودم که چگونه دهد ایزد همه پاداش و جزا
        همه    بودند   چنین   گوش   به   فرمان     خدا
        گفت    ایزد   به   همه   مخترعین ؛   مکتشفین
        آفرینم  به  شما  باد  که  شاهکار  نمودید  چنین
        چونکه  این  خلق  ز دستان  شما   یافت    شفا
        کنم    امروز   من  آن   قول ؛ عزیزان  به  وفا
        جنت  و  حور  و پری  و  همه آن  نعمت   من
        به  شما  بخشم و پوشید پس این جامه  به  تن
        شاد و خندان به در آمد ز صف آن  خادم  خلق
        جامه  پوشیدن  و پس  دور نمود از خود  دلق
        یک  به یک خنده  کنان شاد و سرازیر به بهشت
        ایزد  این  گونه  برای  همه شان  خط    بنوشت
        باز     خواند  بر    مردمان        دستور   خُد
        با    زبانی   ساده    می فرمود     نه       کُد
        گفت  نوبت   بر رسد   بر   مردمان    دست گیر
        تا برون آیند ز صف چون گرْسنگان را کرده سیر
        گفت   با    آنها چنین  ایزد    هزاران      آفرین
        حاتم   طایی    شما  بودید  همیشه   در    زمین
        بخششی  کردید  ز  مال  خود عزیزان    بیشمار
        پس  سزاوارست  که  جنت  بر دهم  فرجام  کار
        آن   جماعت   نیز  خندان  طی  نمود  راه عدَن
        چون     شنیدند     گوید    آن   یزدان    سخن
        در  شگفت  بودم   چرا یزدان چنین کرد داوری
        گر   چه غیر  از او ندارم  در عدالت    باوری
        دیگرش  نوبت  رسید  بر آن  فرشته های پاک
        آن همه مادر که مهمان بوده اند چندی به خاک
        بی سوال و بی جواب بر مادران خواند این چنین
         بر   شما  باد ای عزیزان  پس  هزاران  آفرین
        رنج و زحمت   دیده اید  در عالم   خاکی  چنان
        واجب است بر من  شما را   بردهم اینک جنان
        بار دیگر گفت ایزد اینچنین؛خُنیاگران(آوازخوان)
        چون شما ها شاد کردید جمله ی این مردمان
        بر  شماها می دهم   در  جنتم  من   جایگاه
        گرچه بر نامْتان کشید این روزگار خط سیاه
        چون شما مسرور کردید خلق من را بیشمار
        پس سزاوار است رهانم جانتان از گیر و دار
        شد جدا آوازه خوانان از صف و بشکن زنان
        آمدند   و پس   رسیدند  هر کدام  از مردمان
        ناگهان   بانگی   بر  آمد از   صف  ایرانیان
        ای خدایا این چه باشد؛مهربان بر ما  بخوان
        ما عبادت کرده ایم در شام و در صبح و پسین
        از همانروزی که بودیم نطفه ایی  ما در جنین
        روز و شب در فکر بودیم هر کدام تا در بهشت
        خانه ایی   سازیم عزیزم؛ ایزد  نیکو   سرشت
        داد  پاسخ  بهرشان   آن    داور پاک    آفرین
        با  تبسم ؛ای   عزیزان ؛مردم   ایران    زمین
        گر  گره  بگشوده اید  از کار  مردم  در جهان
        پس  تو   پیش  آی  و  ز من  اجرش   ستان
        آن عبادت ها که کردید روز و شب از بهر من
        من صمد بودم در آن دم؛گر چه کوبیدی به تن
        یادتان  می آید آن شیخ اجل؛سعدی چه  گفت؟
        او   همان  کس  بود  که  ناحق   را   بسُفت
        مر   نگفت   سعدی   عبادت   خدمت   است
        خدمتی   بر   خلق   و غیرش   غفلت  است
        یادتان   می آید ش؛   دیدی   گرسنه  در کنار؟
        یا که از وامانده ایی برداشتی ؛ هرگز  تو بار؟
        لخت و عریان تو ندیدی کودک همسایه ات؟
        روزوشب فکرت نبود افزون کنی سرمایه ات
        یادتان  می اید  آن دختر  که  مانده  در سرا
        چون   نبودْش   کابین   ز شوهر  ماند  جدا
        در  عوض  بهر فریب  خلق هر یک از شما
        کار  خیری  کی نمودی  جان  من  بهر خدا؟
        مانده بودم هاج و واج از کار دادارم بخواب
        ناگهان  ساعت  به  زنگ آمد  در آمد آفتاب
        ایزد  دانا؛تو  بگذر  ای رحیم  از هر   گناه
        آدمی زاده     ندارد     غیر   یاد   تو  پناه
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ ۰۳:۳۲
        درود گرامی
        بسیار زیبا و قابل تامل خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵ ۱۵:۳۹
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود
        شعرجالبی بود
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        لیلا باباخانی (سما الغزل )
        شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ ۰۹:۲۴
        سلام
        جالب بود
        عجب خوابی !!! از خواب بیدارمان کرد!
        خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ ۱۵:۲۰
        درود بر شما و شعر زیبایتان

        حرف راست در خواب پیداست خندانک خندانک خندانک خندانک
        حسین راستگو
        شنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۵ ۱۷:۴۸
        درود دوست گرامی

        این موضوع خیلی برای من جالب بود که شما روز قیامت هم انسان ها رو بر اساس قومیت طبقه بندی می کنید.
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمدعلی جعفریان(عاشق)
        دوشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۵ ۰۸:۵۵
        سلام


        درود

        با اندک ملاحظاتی زیباست

        خندانک خندانک خندانک خندانک

        سکینه خیر الهی(دلارام)
        چهارشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۶ ۱۴:۴۱
        بسیار زیبا بود دست مریزاد.درودها نثارتان خندانک خندانک خندانک
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        سه شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۷ ۱۲:۰۲
        احسنت
        این به تصویر کشیدن روز محشر.واقعا محشر بود خندانک خندانک خندانک
        سعید فلاحی
        پنجشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۷ ۰۶:۵۳
        درودتان هنرمند وارسته

        سروده ای ناب و دل انگیز خواندم
        احسنت
        دستمریزاد
        آفرین

        موفقیت و پیشرفت روزافزون را برایتان آرزومندم

        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4