دوشنبه ۳ دی
ناگفتهها شعری از بهروز حبیبی
از دفتر عطر یاد نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۰ شهريور ۱۳۹۵ ۱۹:۲۵ شماره ثبت ۵۰۱۳۷
بازدید : ۵۲۳ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب بهروز حبیبی
|
به ناگفته هایم دلا گوش کن
در این درد دلها کمی هوش کن
ببین کز زمین و زمان خسته ام
در دل به روی همه بسته ام
شده از توانم فزون بار دل
پر ازخون شده دیده از حال دل
پریشان فتاده در این غربتیم
گرفتار و در بند این محنتیم
در این روزگار عجیب و غریب
در این وادی پر زمکر و فریب
که عزت فروشند و لذت خرند
به سوی گنه جسم و جان را برند
به هر خواری و خفتی تن دهند
فقط اهل دل زین گذرگه رهند
فرومایگان صاحب بخت و تخت
بر اهل یقین زندگی گشته سخت
هر آنکس که باشد صدایش بلند
فرومایگان در پی اش می روند
زبس خورده اند لقمه های حرام
به دینار و درهم کنند احترام
چنان پست و ناچیز و کم مایه اند
به هر کار بی ارزشی پایه اند
به پندارشان از همه برترند
به هر مجلسی سرور و مهترند
چنان گشته بر عقلشان چیره نفس
که خود را بدانند عاری ز نقص
همه مکر و نیرنگ در کارشان
عجین گشته زشتی به کردارشان
چنان با تکبر قدم می زنند
تو گویی که نقشی رقم می زنند
چنان واژگون گشته افکارها
که گل گشته زندانی خارها
دلم بد گرفته از این روز گار
زکردار این مردم نابکار
دلا بس کن این شکوه آرام باش
تو فارغ از این دام ایام باش
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
غمگین و زیباست