بوسه بر پیشانی

بوسه بر پیشانی ام زد در خواب یار مهربان
آرامش بر جانم نشست از بوسه آن مهربان
شهر را چراغانی کنید صحبت مهمانی کنید
در دادن جان از بدن صحبت ارزانی کنید
بوسه به من یکباره زد
عشق در من فواره زد
ای کاش بیداری نبود
دنیای هشیاری نبود
رنج و پریشانی نبود
شهر بی چراغانی نبود
من بودم و بوسه اش
به تندی سمبوسه اش
جانم به آتش کشید
همه جا بود نور امید
ای خواب من ، تا به ابد
از تو می خواهم مدد
مرا در آغوش کشی
بیداری به خاموش کشی
هشیاری جز ناله نیست
با عشق هم پیاله نیست
در خواب دنیا ساده است
در دستت باده است
لب های یار بر لبت
تا پایان گیرد شَبَت
شاعر
...... مهدی فلاح ........




Kiss on my forehead struck the sleeping man kind
My peace conference on the kind of kiss
City illuminations talk to your party
Cheap talk in the lives of your body
Kiss me once ran
Love was on my fountain
I wish I did not wake
Not conscious world
Suffering and distress not
There is no city lights
I and his kiss
His samosas sharply
My soul is on fire
Everywhere the light of hope
I sleep forever
I ask you to help
Hold Me Paper
Awakening to turn off the tap
Consciousness is nothing but whine
Love is not a good fellow
In the dream world is simple
Wine is in your hand
Sweetheart lips on lips
By the end of the night
Poet
........ Mehdi Fallah ........