سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        عشق يا دوستداشتن؟

        شعری از

        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)

        از دفتر صبوري نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۲:۵۹ شماره ثبت ۴۶۸۴۸
          بازدید : ۵۶۴   |    نظرات : ۱۰۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
        آخرین اشعار ناب سيده فاطمه سيدپور (سپيده)

        عشق يا دوست داشتن؟
        به کدامين باور
        مرا بر بال آرزو نشانده اي
        به رويا مي رويم يا حقيقت؟
        من از وسوسه ها مي ترسم
        در انتهاي ابهام درد آلود
        کسي و شايد چيزي
        به روزنه ي عشق چنگ مي زند
        پيراهن سکون را پاره کن
        آرامش برهنه است
        تن خوشبختي مي لرزد
        عمر فرياد کشيد
        حرکت
        حرکت...
        بر خيال ماندنم
        آسوده راه مي روي
        تو، پايان نمي بيني!
        نمي گويي که مي ميريم؟
        در اعماق خيال
        اژدهايي از جنس درد
        عقل و هوش ات را مي بلعد
        چپ که مي روي!
        راست نمي بيني!
        از تو نه!
        من از وسوسه ها مي ترسم
        يک مشت اندوه، زير پاهايم
        سبز شد
        به سمت تو مي دوم
        به تو که مي رسم
        خار مي شوي
        تا زخم شود اميدم!...
        تو نمي بيني!
        خون از فاصله چکيد
        تو نمي شنوي!
        عمر فرياد کشيد
        حرکت
        حرکت...
        و من مي پرسم
        عشق يا دوستداشتن؟
        به کدامين باور...
        _______________________________________________________


        پ. ن

        فاصله را ساکت کن!
        زخم از دلتنگي گذشت!
        اين صداي فرياد من و غم نيست
        خون چکيدن از فاصله هاست...
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۸:۵۴
        سلام سیده عزیز خوبی سلامتی مهربان شعرترا دوست داشتم و میانه اش را بیشتر خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۸:۳۶
        درود بانو
        جالب و زیباست
        البته دوشت داشتن مقدمه عشق است
        در بسیاری مواقع حضرت عشق بدون واسطه نازل میشود
        جسارتا در مصرع زیر \"درد آلود\" جایگزین شود بهتر نیست
        چون \"خون \" نشان جنگ و خون ریزی،کینه و نفرت ،انتقام و از این قبیل است که ابیات سروده زیبای شما از این معانی مبرا هستند خندانک خندانک خندانک خندانک

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۶:۱۱
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        درود بانوی عزیزم
        بسیار زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        پنجشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۶:۲۰
        من از وسوسه ها مي ترسم.............دوست دارم سروده های زیبای شما را
        سیده عزیزم ........آفرین خندانک خندانک
        امیر جلالی( ا م دی )
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۴:۴۰
        سکوت همچون کابوسی بزرگ تمام خواب عاشق را فرا گرفته، درد شاعر سکوت و سکون مخاطب است...
        در قسمت های متعددی از شعر ، شاعر تلاش می کند زبان مخاطب را باز کند و او را وادار به عکس العمل نماید.
        در ابتدای شعر با آنکه خواننده را به دیدن یک دو راهی دعوت می کند اما آنچه در دل خودش هست به گمان من چیزی فراتر از عشق یا دوست داشتنی با شک و تردید است.
        ترکیب بجای \" زخم شدن امید \" ، مرا بخود جلب کرد.
        زیبا سرودید و اثر گذار و انتقال حس شما بخوبی انجام شد. درود بر شما خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۴:۴۴
        سلام
        بانو سپیده ی سایت
        بسیار ممنون از نوشته زیبایتان خندانک خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۵:۳۱


        فاصله را ساکت کن!

        زخم از دلتنگي گذشت!

        اين صداي فرياد من و غم نيست

        خون چکيدن از فاصله هاست...

        مرحبا بر شما

        صفیه پاپی
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۶:۱۵
        ..................... خندانک خندانک خندانک ....................
        عشق يا دوست داشتن؟
        سوال خوبی است؟
        اگر دوست داشتن عشق را ساپورت نکند ، انتهای راه عشق نفرت است یا ناکامی...
        دوست داشتن برتر از عشق است .این را از خودم نمی گویم از سخنان هوشمندانه ی دکتر شریعتی آموخته ام انجا که می گویند:
        خدایا به هرکه دوستش داری بفهمان که دوست داشتن از عشق برتر است...
        دوست داشتن دلبستگی است و عشق وابستگی...
        بگذریم...
        این قسمت شعرتان را بسیااار دوست داشتم:

        به سمت تو مي دوم
        به تو که مي رسم
        خار مي شوي
        تا زخم شود اميدم!...
        خندانک
        پی نوشت هم زیبااا بود...

        درود بر خواهر خوبم که زیبااا می نویسد خندانک خندانک خندانک
        در پناه حق خندانک خندانک
        ..................... خندانک خندانک خندانک ......................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        پرنده بر شانه های انسان نشست .انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه من آشیانه بسازی . پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدمها را خوب می دانم اما گاهی پرنده ها و آدمها را اشتباه می گیرم .
        انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود.پرنده گفت : راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟ انسان منظور پرنده را نفهمید اما باز هم خندید . پرنده گفت : نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است . انسان دیگر نخندید . انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد .
        چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور – یک اوج دوست داشتنی .
        پرنده گفت : غیر از تو پرنده های دیگری را نیز می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است اما اگر تمرین نکند فراموش می شود .
        پرنده این را گفت و پر زد .
        انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .
        آنوقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت :
        ” یادت می آید ؟ تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی . راستی عزیزم بالهایت را کجا جا گذاشتی ؟ ”
        انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد . آنوقت رو به خداکرد و گریست...
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۷:۱۸
        سرکارخانم سیّدپور، بانوی گرامی، سلام علیکم.
        ..........................................................................
        بنده فکرمی کنم به نوعی، همکلامیِ عشق است ، باوسوسه...(البته اگردرست برداشت کرده باشم) که به زیبایی بیان شده........عشق، گرچه حرفِ دل است امّا، (اینجا) معصومانه طلب می کند....و،وسوسه......خیالهای دیگری دارد...ولی گاهی ،تلنگرهایی زده می شود....که:
        تو، نمی بینی....
        خون ازفاصله چکید؟
        ....
        تو، نمی شنوی...عمرفریاد می کشد؟.....
        ومن می پرسم....
        عشق یادوست داشتن....
        به کدامین باور......
        ..........................................................
        شاید هم به زعمِ شما، برداشتم صحیح نباشد....ولی آزاداست.....
        خسته نباشید بانوی بزرگوار....
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجنون ملایری
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۷:۳۴
        با سلام بسیار عالی موفق باشی
        یونسی یونس
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۹:۳۵
        عرض ادب و احترام
        بینهایت زیباست با درونمایه غنایی
        احسنت استاد خندانک خندانک خندانک
        هزاران افرین
        .......................
        پیراهنِ سکون ؟ یا سکوت
        حقیقتا متوجه نشدم که استعاره از چیست ؟
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۱:۳۶
        سلام بزرگوار


        زیبا سرودید

        خندانک خندانک خندانک

        علی چنارانی(صلصال)
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۳:۳۶
        فاصله را ساکت کن !!!

        عااااالی بود این تعبیر.

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهدی صادقی مود
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۶:۰۹
        درود برشما سرکار خانم
        خیلی هم قشنگ
        برقرار باشید
        خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۸:۳۵
        درود بر سیده بزرگوار

        سروده ای در خور تامل بود عشق یا دوست داشتن ؟

        شاید عشق را دوست داشتن بدانند گرچه آن را در خود جای داده است با عشق سفری عمیق و ژرف در پهنای دل تا ورای دوست داشتن تا آنجا که عقل هم امتدادش را نیابد و هنوز مبدا آغاز شدن ...
        درود بر شما بانوی هنرمند ناب پاینده باشید خندانک خندانک خندانک
        همایون فتاح(رند)
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۹:۵۰
        ازشعرتو بال وپر گشودم
        درطبع تو صدهنرفزودم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بابک فغفوری (پور)
        دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۲۲:۱۵
        خندانک خندانک خندانک
        عباس وطن دوست
        سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۶:۱۱
        خندانک خندانک خندانک
        سلام و عرض ادب بزرگوار

        بسیار زیبا و دلنشین سروده اید

        خندانک درود خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۷:۲۱
        خندانک خندانک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        چهارشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۰:۰۵
        به رويا مي رويم يا حقيقت؟
        من از وسوسه ها مي ترسم ...

        واقعا زیبا، گیرا و عمیق خندانک خندانک خندانک
        هزاران درود و احسنت بانو خندانک خندانک خندانک
        علی غلامی
        پنجشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۹:۵۰
        سلام و درود
        من از وسوسه ها می ترسم
        در انتهای ابهام دردآلود
        من از وسوسه ها می ترسم
        یک مشت اندوه زیر پاهایم
        عبارت مشترک حذف است و وسوسه طبیعت بشر است و این عبارت مهم نیست....اما یکی از خصوصیات بشر در خیلی جوانی این است که از آینده بیم دارد و همان بیم اندوه بر دل نشانده.....
        شب را آسوده بخواب به فکر فردا نباش
        خدا فردا صبح قبل از تو آنجاست
        درود خواهر اندیشمند و پهنای اندیشه ات بسیار است و عمیق.....زیبا بود و لذت بخش
        خندانک خندانک خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۷:۰۰
        سلام و آفرین
        خندانک خندانک خندانک
        سمانه هروی
        شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۱:۱۶
        سلام
        واقعا زیبا بود و با احساس

        بر خيال ماندنم

        آسوده راه مي روي

        تو، پايان نمي بيني!

        نمي گويي که مي ميريم؟


        خندانک خندانک
        جواد مهدی پور
        شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۳:۴۵
        سلام و عرض ادب محضرتان بانو سپیده ی مهربان خندانک
        بسیار زیبا سرودید

        لذت بردم از شعر قشنگتان
        درود بر شما

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فریبا غضنفری  (آرام)
        شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۲۲:۲۶
        درود بسیار
        زیباست خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7