سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        شب واقعه

        شعری از

        حبیب رضایی رازلیقی

        از دفتر بکا نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۴:۱۸ شماره ثبت ۴۶۷۲۴
          بازدید : ۷۳۵   |    نظرات : ۱۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

        ( شب واقعه )

        شبی سیاه
        حاکم بر صحرایِ نینوا بود
        دیوِ شب
        ظاهرشد در آن دشتِ بلا
        ارمغانی ندارد جز تاریکی ، جز سیاهی
        نیمه هایِ شب بود
        ِاذانِ صبح نزدیک
        امّا
        این قافله چرا تشنه هستند؟
        وشاید گرسنه سربه بالین گذاشته اند
        مگر میشود تشنه بود و خوابید؟
        گرسنه سر به بالین گذاشت؟
        کور سویی نور از چادرها میدرخشد
        .....
        بانویی با اضطراب
        در راز و نیاز
        در چادری دیگر
        شیر خوار از تشنه گی بیقراری میکرد
        خیمه ای دیگر
        مادری در گفتگو با پسرش
        ........
        امّا
        خیمه ای دربهت و سکوت فرو رفته
        پیامی امشب
        صاحب این خمیه را درهم شکست
        مرد
        چهره اش برافروخته بود
        شرم دارد از مولایش
        نامه ای شوم
        امانش بُریده بود
        باخود نجوا میکند
        چه امان نامه ی شومی
        پسر فاطمه مانده
        چرا امان نامه به من ؟
        صورت سرخ شده از شرم را
        درسجده های طولانی پنهان میکند
        ...........
        جای دیگر
        بیرون ازخیمه ها
        در تاریکیِ شب
        مردی
        میکَند خارهای اطراف خیمه را
        مبادا این خارها و بوته ها
        فردا پایِ برهنه کودکی را زخمی کند
        بله
        این مردِ نگران
        حسین ع است
        قافله سالار
        .......
        شرم کن
        آفتابِ کربُ بلا
        شرم کن ز فاطمه س
        مکن طلوع
        ..........
        امّا
        سپیده میدَمد
        شب باهمه قُدرتش
        عقب مینشیند
        آیا حادث میشود آن واقعه
        آن اتفاق ......
        آیا
        شرمساریِ امروز را...
        تاریخ خواهد نوشت ؟
        امروز آیا
        عرش خدا خواهد لرزید ؟
        ...........
        وچرا مینالد فرات ؟
        شیون کنان خود را به صخره میزند
        چرا شرم دارد آب ؟
        شاید
        مرد تشنه ای
        فارغ از جنگ شده
        با تمام خسته گی و تشنه گی
        ننوشید از این آب زلال
        وچه بی ارزش شد آب
        باید تا ابد ناله کند از شرم
        ........
        ای شمشیرها
        چرا از نیام خارج شدید؟
        چرا آخته ؟
        میخواهید
        بوسه بزنید ؟
        بر سرو سینه این کروبیان
        ..........
        ای تیر سه شعبه
        چرا به پرواز درآمدی و زوزه میکشی ؟
        درپی چه هستی ؟
        گلو ی نازک یک شیرخوار
        تو را چه کار با ساقه ی غنچه تَر
        شاید در پیِ چشمی زیبا هستی ؟
        یا که هدف کنی
        سینه عزیزِ فاطمه را ؟
        .........
        وَ ای سنگ
        ننگ تاریخ را به جان خریدی
        تمام هُنرَت را
        یکجا به نمایش گذاشتی
        شکستی پیشانیِ یک سر بی تن
        آیا رٲس حسین ع سزاوار سنگ بود ؟
        ..........
        اُف برشما نیزه ها
        چه آسان تحمّل میکنی
        سنگینی این رٲس را
        سر عزیز ترینِ بنده خدا
        ...........
        وَ ای اسبهایِ بی حیا
        با آن سُمهایِ آهنین
        آگاهید بر بدنِ چه کسانی تاختید ؟
        استخوانِ سینه ی چه کسی را.. ..شکستید؟
        ...........
        آسمان
        از تو هم دارم گِله
        چرا ابرها
        آنروز باران نشدند
        بر سر تشنگان کرب و بلا
        ندیدی شیر خوار بی قرار را ؟
        آن تشنه شش ماهه ؟
        ..........
        وَ ای زنجیر
        اسارت را تو معنا کرده ای
        تا ابد مَنفوری
        تا قیامت مَلعون تاریخ شدی
        .......
        اما ظهر شد
        آن واقعه اتفاق افتاد
        تاچشمِ فلک شاهدِ نامردمی ها باشد
        هرچه نگاه میکردی
        زمین پرشده از کلمه
        آیه هایِ قران افتاده برزمین
        کلماتی که سر نداشتند
        دست شان بُریده بود
        ورق های قران پراکنده
        شده در این دشت
        ........
        و امّا آغاز شبی سیاه تر
        آه چه شبی ظلمانی
        خیمه هایِ نیم سوخته
        دوباره مأمن کودکان خسته
        وَ زنان داغدار بود
        ..........
        در آن شب
        ستاره گان تابناکتر از هرشبی
        ستاره ها
        ورق ورق شده اند
        چون لکه هایی نور
        بر زمین سرازیرند
        چه منظره ای شده
        نوری از زمین به آسمان بلند است
        ونورهایی از آسمان بر زمین فرو میریزند
        تبادل نور بینِ آسمان و زمین
        نورهای کوچک به دورِ نور بزرگ میگردند
        و درآن هنگام صدایی بگوش میرسد
        صدای شیون و زاری
        صدایی بکا فرشتگانِ آسمانی
        واحسین واحسین
        غریب نینوا حسین
        قتیلِ اشقیا حسین
        ..........
        وای چه میبینم
        دخترکی درتاریکی سویِ آن نور
        درحالِ دویدن است
        چه منظره ای
        دخترک در آغوشِ جسمی بی سر
        گویا ضیافتی درکار است
        چه ضیافتی.
        بلبلی عاشق بر .....
        ..شاخه گلی سرخ نشسته
        گویا وعده ای در کار بود
        خلوتِ پدر با دختِ سه ساله
        وچه وعده گاهی
        گودالِ قتلگاه
        چه گویم حقِ مطلب ادا شود ؟
        فقط هرچه بود زیبا بود
        ..........
        وچه زیبا فرمود
        زینب س آن دختِ حیدر
        ندیدم در کربلا
        جز زیبایی !!

        حبیب رضایی رازلیقی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        يکشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۲۰:۴۰
        اجرتان با خاندان نبوت و امامت ع بزرگوار عزیز خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        يکشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۵:۳۲
        مهر اهل بیت در سینه پرایمانتان ماندنی وجوشان...دروداستاد خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۸:۳۵
        درود بزرگوار
        آیینی بسیار زیبا و شورانگیز
        روز معلم مبارک خندانک
        مجنون ملایری
        يکشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۶:۰۶
        با سلام استاد بسیار عالی موفق باشی
        علیرضا کاشی پور محمدی
        يکشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۶:۵۵
        سلام و آفرین ها
        هفته معلم را به شما تبریک و تهنیت عرض می کنم
        عشق ، میهمانِ لحظه هاتان باد
        مهدی رفوگر
        يکشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۸:۴۵
        درود خندانک خندانک خندانک خندانک
        شرم کن
        آفتابِ کربُ بلا
        شرم کن ز فاطمه س
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        يکشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۳:۳۴
        سلام بر شما
        خندانک خندانک

        خندانک خندانک

        رضا عزیزی (رهگذر)
        يکشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۵:۰۰
        سلام
        درود برشما خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6