سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 9 دی 1403
    29 جمادى الثانية 1446
      Sunday 29 Dec 2024

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۹ دی

        صداى ناب

        شعری از

        حسين زرتاب

        از دفتر خط كبود نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۳:۰۲ شماره ثبت ۴۶۶۸۵
          بازدید : ۳۴۳   |    نظرات : ۳۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حسين زرتاب

        97-صدای ناب-1395/2/6
        یک کودتا بود و منادى در تن مرداد خون آلود

        آوای او بود و هزاران دشنه ی دشنام  

        در امتداد خیزش انسان عصر نو 

        ما را صدای ناب آزادی 

        در خرمن پول و سلاح گرم 

        گم شد درون چاه ویل نفت 

        دریای خون بود و سکوت خسته ی تاریخ 

        در ازدحام حرف های پوچ و تکراری 

        من بودم و زرتاب این قصه 

        زرتاب زخمه از شب سالوس  

        انبوه غم بود و خیانت در دل زندان 

        آوای محزون هزاران مرد 

        در پشت سرد میله ها مدفون 

        گم شد درون شهر 

        فریاد آزادی 

        پنهان درون من 

        امید آگاهی 
         
         
         
                        ""حسین زرتاب""
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۳:۳۲
        خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۱:۴۵
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        درود
        زیبا وعمیق بود
        احسنت خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۹:۰۴
        درود گرامی
        بسیار زیبا و موثر
        پر معنی
        مبین مشکلات جامعه خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۵:۱۰
        سلام
        و اینکه ممنون از شعر زیبایتان
        مجنون ملایری
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۸:۲۴
        با سلام جناب زرتاب بسیار خوب موفق باشید
        جواد مهدی پور
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۹:۵۳
        درود بر جناب زرتاب بزرگوار خندانک
        عالیست

        زنده باشید
        خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۲:۱۱
        سلام جناب زرتاب بزرگوار

        بسیار زیباست

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۵:۳۱
        درود بر شما جناب زرتاب گرامی

        زیبا و پرمحتوا

        می آموزیم از محضرتان
        پایدار باشید خندانک خندانک خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۵:۵۰
        آفرین به شما
        خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۵:۵۶
        .................. خندانک خندانک خندانک .........................
        بسیااار زیبااااا... خندانک خندانک خندانک
        دستمریزااااد جناب زرتاب گرامی خندانک خندانک خندانک
        .................. خندانک خندانک خندانک ....................................
        تقدیم به اهالی خوب شعرناب:

        داستان جالب (نشان شخصیت)
        مردی نابینا زیر درختی نشسته بود!
        پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت:قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟»
        پس از او نخست وزیر همین پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت:آقا، راهی که به پایتخت می رود کدام است؟‌
        سپس مردی عادی نزد نابینا آمد، ضربه ای به سر او زد و پرسید:‌‌ راهی که به پایتخت می رود کدامست؟
        هنگامی که همه آنها مرد نابینا را ترک کردند، او شروع به خندیدن کرد.
        مرد دیگری که کنار نابینا نشسته بود، از او پرسید:‌برای چه می خندی؟
        نابینا پاسخ داد:اولین مردی که از من سووال کرد، پادشاه بود.
        مرد دوم نخست وزیر او بود و مرد سوم فقط یک نگهبان ساده بود.
        مرد با تعجب از نابینا پرسید:چگونه متوجه شدی؟ مگر تو نابینا نیستی؟
        نابینا پاسخ داد: «‌رفتار آنها … پادشاه از بزرگی خود اطمینان داشت و به همین دلیل ادای احترام کرد… ولی نگهبان به قدری از حقارت خود رنج می برد که حتی مرا کتک زد. او باید با سختی و مشکلات فراوان زندگی کرده باشد!»
        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
        شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۶:۰۳
        سلام بزرگوار
        بسيار عالي و پرمعنا بود
        مهدی رفوگر
        يکشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۸:۵۳
        درود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آوای او بود و هزاران دشنه ی دشنام
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        لیلا باباخانی (سما الغزل )
        يکشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۹:۴۸
        سلام بسیار زیبا واستوار
        پنهان درون من
        آوای محزون هزاران مرد
        گم شد درون شهر
        فریاد آزادی
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1