دوشنبه ۵ آذر
یاری رسان شعری از حمید صادقی
از دفتر باران در بهاران نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۵ ۱۰:۲۲ شماره ثبت ۴۶۱۲۷
بازدید : ۵۴۵ | نظرات : ۱۲
|
آخرین اشعار ناب حمید صادقی
|
سالها در انتظار باران
وهم بود که می بارید ز آسمانم
هر گز ابری نامد به درگاه
از آه بلند آرزویم
تا آنکه به روزی نگاری
با صد کرشمه و ناز
با اندام ظریف مهربانی
بگذشت از کوچه ی نیازم
گفتم خداوندا من از تو
داشتم آرزوی ابر تیره
تا کویر خشک دیده گانم
تر شوند از هر دو دیده
در اثنای نجوای آسمانی
حس غریبی مرا بر آشفت
تصویر نگار ظریف اندام
چون غولی بر سر من سایه انداخت
از هیچ طرف نبود راه گریزم
در چار دیواری چشم او گرفتار
بنشستم خموش و ساکت
در حسی به هیئت غم یار
غم بود که می کوفت بر در
آرام، با کوبه های بسیار
هر گز نبود مرا رهایی
از امواج مهلک غم نهانی
در آن غربت غریب زیبا
ابری گشت آسمان وجودم
با لکه های ابری بهاری
بارانی شد آفاق وجودم
با هر طپشِ نفس به سینه
یاد اوی در سجود بود
از من نگشت اندکی دور
چو فکر نگارم در عبور بود
از اشک های رقت عشق زلالم
دریا هم رشک می برد
سبز شد تمام خاطرم از
نمباری که بر دلم میخورد
عشق ای موهبت آسمانی
یاری رسان اضطراری
در محضر تو سبز ترینم
در دشت وسیع زندگانی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود
با احساس وزیباست
آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا:
اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است !
اگر کم کار کند، میگویند تنبل است !
اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند !
اگر جمع گرا باشد، میگویند بخیل است !
اگر ساکت و خاموش باشد، میگویند لال است !
اگر زبان آوری کند، میگویند وراج و پر گوست !
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند، میگویند ریا کار است !
و اگر نکند، میگویند کافر است و بی دین !
لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد
و جز از خداوند نباید از کسی ترسید.
پس آنچه باشید که دوست دارید.