سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        دعوت

        شعری از

        حبیب رضایی رازلیقی

        از دفتر یاس نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۶ فروردين ۱۳۹۵ ۰۴:۳۷ شماره ثبت ۴۶۱۰۲
          بازدید : ۵۹۶   |    نظرات : ۲۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حبیب رضایی رازلیقی

        ( دعوت )

        هَمدمِ باده نوشان ، گشتم و دیوانه ام
        ساغرِ من تُهی شد ، طالـبِ پیمانـه ام

        گاهِ وصال آمده ، موسمِ وصلت رسید
        بگِردِشمعِ سوزان ، نِگَرچو پـروانـه ام

        اسیرِ دامِ چشمش ، صیدِ کمندِ گیسـو
        یـار اشاره ام کرد ، داخلِ کاشانـه ام

        بردرمیخانه اش ، مَحوِ چشم خُمـارش
        ز صُولتِ رُخِ یـار ، زعقـل بیگانـه ام

        به مکتب ایام من ، بجستجو فنـا شـد
        جدا نموده راهم ، راهیِ این خانـه ام

        به باورم نگُنجـد میکده ، راهـم دهند
        خوانـده مـرا نگارم ، دلبرِ حَنّـانـه ام

        باده سرخ خواهـم ، درطَرب آیـد دلـم
        گوشِ فَلـک کَرکُند ، خندهٔ مستانـه ام

        وصف کجـا توانم ، حلاوتِ وصـلِ تـو
        شُکرنمایـد (حبیب) ، دعوتِ جانانـه ام

        حبیب رضایی رازلیقی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۵ ۱۹:۴۶
        درود بزرگوار
        غزلی سرمست و زیباست
        سرشار از باده عشق ازلی خندانک خندانک خندانک خندانک
        زهرا حسین زاده
        سه شنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۵ ۱۹:۰۰
        سلام
        ابتدا به خاطر سکتی که احساس میشد تغییر کوچکی لازم دیدم و از شما تعجب کردم
        پس از آن بار دیگر خواندم دیدم بسیار هم روان است
        و طرز خواندن من اشتباه بوده
        و به نظرم رسید تنها با ویرگولی بعد از نوشان ، درست میشود
        که من ویرگول را بعد از همدم حس میکردم و برای همین همنوای نوشتم
        ولی شعر خودتان بسیار عالی و روان و زیباست

        هَمدمِ باده نوشان ، گشتم و دیوانه ام
        ساغرِ من تُهی شد ، طالـبِ پیمانـه ام
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        هَمنوای ،باده نوشان گشتم و دیوانه ام
        ساغری ،از من تُهی شد طالـبِ پیمانـه ام

        .....................
        نتیجه = بیشتر اوقات خانش شعر توسط خواننده اشتباه است
        امیرحسین مقدم
        سه شنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۵ ۲۱:۲۷
        درود بر شما
        کاش اینکونه شروع میکردید
        همدم این باده نوشان گشتم و دیوانه ام
        به این ترتیب وزن درست در بحر رمل بدست می امد
        فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
        رمل مسدس محذوف

        درکل یک هجا کم است

        به هرروی پیروز باشید .... خندانک
        مجنون ملایری
        سه شنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۵ ۰۵:۰۸
        با سلام استاد بسیار خوب موفق باشی
        وحید کاظمی
        سه شنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۵ ۰۵:۱۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        زهرا حسین زاده
        سه شنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۵ ۰۶:۲۲
        سلام
        جناب رضایی بزرگوار
        بسیار زیبا
        موفق باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        سه شنبه ۱۷ فروردين ۱۳۹۵ ۱۱:۵۲
        سلام جناب رضایی
        بسیار زیبا ست
        خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ ۱۴:۱۹
        ................... خندانک خندانک خندانک ........................
        بسیااار زیباا بود بزرگوار خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما خندانک خندانک
        سال خوبی داشته باشید خندانک خندانک
        ................... خندانک خندانک خندانک ......................
        تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:

        فردی در مرغزار قدم میزد و به طبیعت می اندیشید.او به مزرعۀ کدو تنبلی رسید.آن طرف تر،درخت بلوط بزرگ و زیبایی قد برافراشته بود.
        او به زیر درخت رفت و به این اندیشه فرو رفت که چرا خدا بلوط های کوچک را بر روی شاخه های به این عظمت قرار داده و کدو تنبل های به این بزرگی را بر روی بوته ای کوچک؟!با خود گفت بهتر نبود بلوط های کوچک بر روی بوته های کوچک و کدو تنبل های بزرگ بر روی شاخه های بزرگ درخت قرار می گرفت؟
        سپس زیر درخت بلوط دراز کشید تا چرتی بزند.دقایقی بعد،بلوطی روی بینی اش افتاد و بیدارش کرد!
        او همان طور که بینی خود را می مالید؛ خندید و گفت:
        فکر می کنم حق با خدا باشد!
          مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
        چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ ۲۱:۵۲
        درود
        مانا باشید خندانک خندانک خندانک
        حسام الدین مهرابی
        پنجشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۵ ۰۰:۴۶
        درود استاد گرامی
        بسیار زیبا و زبردستانه آفریدید
        احسنت بر شما...
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2