از بیرون گود و لنگ گرفته شده از،طرف خودی
از بــوی زیر بـغل ایـــن همـه هنـرمنـد بـیـخـودی
از حــرف هـای پای منـبـر و این دوسـت متحـولم
از دود سیگار و ناله های بیمار...از همه مـتنفرم
از حرف های پشت پرده و پرده های به فاک رفته
از سفره هایی که توش نه نونه نه غذا نه پول نـفته
از عــشق هایی که ، خلاصه شده در رختخوابمان
از ایـــــــن دردی که موریانه وار افـتاد به جانمان
از تـنـبـیـه خــودکـار ، مـیـان انـگـشـــتـان دســـتـم
از این من و این تو و این ما ، حتا از خـودم خستم
از انـعـکاس عکـس خـودم در چـــشم های تر شده
از ایــن خــدایـی که از قـــبل در شــعرم تـباه شـده
از شـهـوتِ عشـقی که مـدام،شـلوارت خـیس اسـت
از خـاطـراتی که بـدون نـویسـنده روی میــز است
از خـون لخته شده ، خشکیده شده در رگ هایمان
از مـهـر سـکـوتـی که تـخته شـده بر لـب هایـمان
از ایــــــن فریادی ، کـه بی صدا ، بغـض میشود
از حـرف هـایـی کـه ، نـگـفـتـه ، سـیـاسـی میشود
پس انــتهای این حرف های بــــی محابا کجاست
پس مرهمی که باشد تسکین این درد ها کجاست
ازحـرف هـا و عـهـد هـایـی کـه بـه آن مـتـعـهـدم
از شک و ترس و صبر و داد و بیداد، متنفرم..//