سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        راز 1

        شعری از

        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)

        از دفتر داستان کوتاه نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۱۹ شماره ثبت ۴۵۲۰۸
          بازدید : ۶۱۵   |    نظرات : ۵۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
        آخرین اشعار ناب سيده فاطمه سيدپور (سپيده)

        دخترک تنها بود ،در گوشه اي از خاطراتش قدم ميزد
        برگ هاي پاييزي را مي شمرد و به جلو حرکت ميکرد ،آنقدر رفت که از خردشدن برگ هاي زير پايش به گلوله هاي برف رسيد!آري زمستان آمده بود
        باد و باران بر تن اش مي رقصيد
        دخترک جرعه اي از باران را مي نوشيد و مست مي شد
        و در آغوش زمين ،با خدا مي خنديد
        کسي نبود دست بر شانه هايش بگذارد و گيسوانش را به هوا بسپارد
        دخترک تنها بود
        آنقدر دويد و دويد
        تا به تنهايي خدا رسيد
        گاهي از پشت روزنه هاي شب کسي صدايش ميکرد
        اما واژه هاي مبهم و خالي
        و دخترک نمي شنيد
        ازدحام کوچه هاي خيال اش
        او را از تمام انسان ها دور کرد
        شب شد...
        در دور دست ها ستاره اي مي درخشيد ،زير مهتاب، پيرزني خوابيده بود ،دخترک رفت ،چند قدم مانده بود به فردا ،به آن پير ناتوان رسيد
        دخترک فرياد کشيد
        آهاي کسي اينجا نيست
        زير آسمان کسي مرده است
        و باز بلندتر فرياد کشيد ،آهاي کسي اينجا نيست
        ،اما صدايي نشنيد!
        دخترک افسرده و غمگين گفت:
        خدايا اينجا کجاي سرزمينت است؟!
        گوش هاي کسي نمي شنود!
        چشم هاي کسي نمي بيند!
        اين رهگذرها چرا نگاهي به زخم هاي پيرزن نمي کنند که در انتهاي ظلمت اسير شده است و دست و پا نمي زند که شايد فرياد هايش ،آبروي عمر زجر کشيده اش را به شهر بفروشد
        آه خدايا
        تو به داد اين بي گناه شب نميرسي؟
        لحظه اي سکوت همه جا را فرا گرفت
        گل از آسمان باريد
        صدايي از خدا تا کهکشان پيچيد
        خدا گفت:
        اين تو هستي ،همان پير ناتوان همان کسي که سالها
        مهربان بود و با نامهرباني مي جنگيد ،اين رهگذرها که مي بيني ،تنها اميدهاي تو بودند که در ذهن پروراندي
        ،اين گذشته ي تو است
        و جز يک خواب تکرار چيزي نيست
        دوباره آمدي دوباره به تو زندگي بخشيدم ،اينبار صادقانه صدايم کردي
        اي دخترک، اي بنده ي آسماني من
        اينبار زندگي ات را تنها به اميد من بساز نه به اميد بنده اي از جنس خودت
        دخترک غرق در اعماقي از باورهايش شد
        گفت:اين گذشته ي من بود
        و امروز باز گذشته اي از فرداي من خواهد شد
        خدايا قول مي دهم امروز و فردايم را تنها به اميد تو زندگي کنم و مي دانم آنقدر به اين دنيا مي آيم و مي ميرم و هربار به تو نزديک و نزديک تر ميشوم...
        و اينگونه شد که دخترک چشم هايش را بست و به چشم هاي خدا اعتماد کرد و راهي سفر با خدا شد ...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۳۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۲۳
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بانوی عزیزم خندانک خندانک
        شعریا داستان کوتاه یاهرچی
        زیبا وبااحساس بود
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۱۶
        درود بانو
        جالب و زیباست خندانک خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۰۴:۳۶
        خندانک خندانک خندانک
        درود بر خواهر خوبم
        بسبار زیبا و خواندنی
        احسنت بر احساس پاکتان
        خندانک خندانک خندانک
        امیر جلالی( ا م دی )
        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۳۶
        داستان این اثر از ابتدا تا انتها بسیار زیبا بود ... نوشته ارزشمند شما با آنکه بیرون از خانه شعر ایستاده بود اما به همان زیبایی با بال خیال انگیزی و دلنشینی روی سر خانه ذهن خواننده پرواز می کرد و حواس آدمی را بخود جلب می کرد. بهره بردم و بسیار زیبا بود . درود بر شما خندانک
        علی غلامی
        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۴۶
        سلام و عرض ادب خدمت شما خواهر دانا و نجیبم
        درود بر شما و از آن آثاری است که اگر بر روی آن کار بشود توانایی تبدیل به یک اثر فاخر را دارد....صور خیال و آغاز و انتها و ارتباط های معنایی طولی و عرضی خوبی در آن دیده می شود....سروده زیر شاید ارتباطی مستقیم در بعضی از مواردش با شعر شما نداشته باشد اما سروده تان مرا به یاد آن انداخت

        دخترکی سبز و ﺁرام
        کنار پنجره ای نشسته بود
        راستای همین پنجره
        به راهی خاکی رفته بود
        دخترک هر روز
        چشمانش را به این راه می دوخت
        تا پسری که قد و قامتش
        تا عمق وجودش رفته بود بگذرد
        گاهی ﺁن دو چشم سیاهش را
        تا پیش خدا بالا می برد
        ﺁن ﺁسمانها که خدا درﺁنست
        گریه ابر چشمانش را خیس
        تلالو خورشید دلش را گرم
        و ترانه دلش
        همین صدای باد بود
        و افسون گرش موهایی که بررویش
        همچو موجهای باد می پیچید
        وگونه هایی که سرخیش
        از شرم و عشق بود
        همیشه پنهان می کرد
        راز دلش را فقط به باد می گفت
        فکر می کرد
        باد راز دلش را به معشوقش می رساند
        یا لااقل خدا زود زودترخواهد شنید
        و باد راز دلش را به کوه خواهد برد
        وازکوه رازاستواریش راخواهد پرسید
        و از باد تمنا می کرد
        قطره هایی از شبنم را برایش سوغات بیاورد
        با این همه عشق........
        اما یکی دلش را شکست
        ﺁن که عاشقش بود نمی دانست
        دخترک و خودش را با تمام خاطراتشان
        به گورستان ابدیت سپرد.
        زمستان 1379
        خندانک خندانک خندانک
        حوریه (دلشید) اسماعیل تبار
        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۰۶
        درود بانوی من.. خندانک
        زیبا و جاندار..
        حظ بردم..
        زنده باد..
        خندانک خندانک
        خندانک
        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۱۹
        سلام بانو عزيز
        از لطف و محبت شما سپاسگزارم
        علیرضا کاشی پور محمدی
        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۰۳
        نوشته ای سرشار از خیال و طربناک
        آفرین
        خندانک خندانک خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۵۵
        سرکارخانم سیدپور، بانوی گرامی ، سلام علیکم.
        ........................................................................
        خسته نباشید بزرگوار...........خیلی زیباست.............ولی چه شعرباشد یانه،یک تجدیدِ نظر، بد نیست.
        موفق باشید انشاءا..........
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        رودونا کیارنگ  (فاطمه توکلی)
        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۲۷
        سلام و درود بانوسپیده عزیزم خندانک
        اگه نوشته را به صورت یک داستان فانتزی در فضای معلق بنویسید و ضربه ی یکی بودن شخصیت دختر و پیرزن در آخر قرار گیرد بهتر می شود نوشته تان درونمایه ی خوبی دارد خندانک خندانک خندانک
        بسیار زیبا به دلم نشست خندانک خندانک خندانک
        •~*♥*~•° ♡♡♡ ♡♡♡ •~*♥*~•° •~*♥*~•° ♡♡♡ ♡♡♡ •~*♥*~•°
        اگر می گویند ذکر کنید ، منظور این نیست که یک تسبیح دستمون بگیریم و بگوییم: یا الله ، یا رحمان ، یا رحیم و ... ،اسم ببریم! اینها ذکر نیست. ذکر اینست که او در کل زندگی ما حضور داشته باشه. اگر یک اسم خدا جمیل است، پس باید در معماریمان باشد، توی رفتارهایمان باشد، تو لباسمون باشد تو ظاهر و باطنمون باید باشد، تو صحبت کردنمون باید باشد. کو جمیل!؟ که تو می گویی من ذاکرم! هر کس ذاکر نباشد به اسماء الله زندگیش سخت ، معیشتش تنگ می شود . الهی قمشه ای
        •~*♥*~•° ♡♡♡ ♡♡♡ •~*♥*~•° •~*♥*~•° ♡♡♡ ♡♡♡ •~*♥*~•°
        همیشه باشید و بسرایید
        خندانک خندانک خندانک
        حسام الدین مهرابی
        چهارشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۱۲
        زیبا و با احساس نوشتید خواهر گرامی
        احسنت بر شما و قلم پربارتان...
        فریبا غضنفری  (آرام)
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۵۲
        درودها بر شما و احساستان خندانک خندانک خندانک
        فریما محبوبی
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۱۳:۱۴
        سلام بر شما.....
        اثری بسیار زیبا بود هم استانی عزیز خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        معصومه عرفانی (عرفان )
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۱۷
        سلام بسیار زیبا سرودید خندانک خندانک خندانک
        صابرخوشبین صفت
        پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۲۱:۰۳
        درودها خندانک خندانک خندانک
        بابک فغفوری (پور)
        جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۴۲
        خندانک خندانک
        امیرحسین محمدزاده
        جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۰۳
        باسلام خواهر خوبم بسیار بسیار داستان زیبایی بود بسیار لذت بردم
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6