سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        تکرار

        شعری از

        حسام الدین مهرابی

        از دفتر پاییز نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۲۰ شماره ثبت ۴۵۱۴۹
          بازدید : ۸۶۹   |    نظرات : ۶۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حسام الدین مهرابی
        آخرین اشعار ناب حسام الدین مهرابی

        گفتم  زمان ، از سر غمت را می پراند
        تابوی  از  تو  خواندنم را  ، می شکاند
        اما هنوز از عشق مستم ، داد و بیداد
        آن شاه کِی این بنده را  وا می  رهاند
        با اینکه عقلم نام و یادت کرده ممنوع
        دل  با امید از هر خبر ، جز  تو  نخواند
        چون  سرفه های  داغِ  مردِ شیمیایی
        بغضی گلویم  را به آتش ، می کشاند
        از سدِّ چشمم قطره  قطره  سیل آید
        طاقت ، برای  پتروُسِ  پلکم  ،  نماند
        صد بارِ دیگر  می کنم تَکرار  ،  این دل
        در انتخابش ،  جز  تو  نامی را ، نداند
        هر چند چون پای دلم لنگ است وزنش
        ای کاش شعرم را کسی دستت رساند
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۵۳
        هر چند چون پای دلم لنگ است وزنش

        ای کاش شعرم را کسی دستت رساند
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود برادرخوبم
        بسیارزیبا بود
        احسنت خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۵۶
        درود گرامی
        غزلی ناب و زیباست خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۳۰
        چون سرفه های داغِ مردِ شیمیایی

        بغضی گلویم را به آتش ، می کشاند.............. خندانک

        مرحبا ...........زیبا می نویسید گرامی خندانک خندانک خندانک
        مجنون ملایری
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۲:۰۹
        باسلام جناب مهرابی خوب‌وروان‌موفق باشی
        فريدوني ( شهزاد)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۰۳
        درود خندانک
        امیر جلالی( ا م دی )
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۰۸
        عاشقانه و دلنشین و خوش آهنگ...
        اثر زبای شما با حسی از حزن و امید پیش رفت و خوب به پایان رسید. بهره بردم و درود بر شما خندانک
        وحید کاظمی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۲۹
        خندانک خندانک خندانک
        درود بر حسام عزیزم
        شعرت عالی بود
        لذت بردم داداش
        عکستم خیلی قشنگه داداش چش نخوری اسفند دود کن
        خندانک خندانک خندانک
        فرهاد سامی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۵۲
        زیبا بود خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۶:۳۶
        .................. خندانک خندانک خندانک .....................
        زیباااا بود همشعر خوبم خندانک خندانک خندانک
        .................. خندانک خندانک خندانک .....................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        موسی مندلسون آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت. روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل او منزجر بود. زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند.
        فرمتژه به حقیقت از زیبایی، به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به موسی نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید : آیا می دانید که عقد انسانها در آسمان بسته می شود؟!
        دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت : بله، شما چه عقیده ای دارید؟ موسی گفت: من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت: همسر تو گوژپشت خواهد بود!
        درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم: خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن! فرمتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید. او سال های سال همسر فداکار موسی مندلسون بود...
        آرمین اسدزاد (الف)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۸:۰۲
        سلام به دوست هنرمند و خوش ذوقم خندانک
        خیلی به دلم نشست خندانک خندانک خندانک خندانک

        با اجازه این بیت را در دفترم یادداشت میکنم:

        گفتم زمان از سر غمت را می پراند
        تابوی از تو خواندنم را می شکاند

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۳۲
        سلام
        دوست عزیزم
        ممنون از به اشتراک گذاشتن اثر زیبایتان خندانک خندانک خندانک
        زهرا حسینی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۰۹:۵۲
        خندانک خندانک
        درود. بر دل نشست خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۴۸
        جناب آقای مهرابی عزیز، سلام علیکم.
        .........................................................
        چون سُرفه های داغِ مردِ شیمیایی
        بغضی، گلویم را، به اتش می کشاند
        ..............................................................
        بسیار زیباست ودلنشین......... این عاشقانه.......... وبه هیچ وجه هم، وزنش ،لنگ نمی زند.
        موفق باشید بزرگوار..............
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        حسن علوی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۳:۴۴
        درود بر شما جناب مهرابی
        باز هم ناله های قلب و قلم را جاری نمودی در این اثر زیبا
        چون سرفه های داغِ مردِ شیمیایی

        بغضی گلویم را به آتش ، می کشاند
        امان از این بیت ...
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۴:۱۰
        هر چند چون پای دلم لنگ است وزنش

        ای کاش شعرم را کسی دستت رساند

        درود بر شما و شعر زیبایتان
        شاد بمانید و شاعر خندانک خندانک خندانک
        علیرضا کاشی پور محمدی
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۵:۴۰
        آفرین لذت بردم
        خندانک خندانک خندانک
          مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۱۸
        صد بارِ دیگر می کنم تَکرار ، این دل

        در انتخابش ، جز تو نامی را ، نداند

        هر چند چون پای دلم لنگ است وزنش

        ای کاش شعرم را کسی دستت رساند
        عالي عالي
        خيلي كيف كردم
        مانا باشي عزيز دل
        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۰۶
        سلام
        خيلي عالي بود ،و پايان شعر عالي تر
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ ۲۱:۲۳
        خندانک خندانک
        صابرخوشبین صفت
        سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ ۰۳:۱۲
        درودها خندانک خندانک خندانک
        زیبا،روان و دلنشین
        زنده باشی خندانک
        زهرا حسین زاده
        سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴ ۰۴:۳۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ناهید شکوهی
        دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶ ۰۵:۰۴
        چون سرفه های داغِ مردِ شیمیایی
        بغضی گلویم را به آتش ، می کشاند👏👏👏


        صد بار دیگر می کنم «تَکرار»...

        عالی بود
        حسام الدین مهرابی
        حسام الدین مهرابی
        سه شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۶ ۱۹:۳۴
        درود بر شما خواهر گرامی
        بسیار سپاسگزارم که آمدید و خواندید
        لطف فرمودید
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6