خونم مباح شد ....

درود
زیبا بود

باسلام بانو بسیار خوب موفق باشی

بسیار زیبا و با احساس ِ اساطیری ...

موفق باشید ...

سلام و درود گشسبانو عزیزم
اتابک ریز چشم اگر شخصیت خاصی است که ارجاع داده اید به آن صحیح است و کاش اشاره ای بکنید به داستانش بانو جانم برای دانستن خودم می گویم و اما ریز چشم اگر صفتی ست برای درک پیرنگ شعر کمی مبهم است چون بیشتر حالت ریزبینی و دقت رو القا می کند تا نظرتنگی و کوته فکری
... زیبایی و پختگی سروده تان موجب شد تا رأی خود را بنویسم
بسیار زیبا به دلم نشست
✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿
به من بیاموز
چگونه عطر به گل سرخش باز می گردد
تا من به تو بازگردم
مادر!
به من بیاموز
چگونه خاکستر، دوباره اخگر می شود
و رودخانه، سرچشمه
و آذرخش ها، ابر
و چگونه برگ های پاییز دوباره به شاخه ها
باز می گردد
تا من به تو بازگردم مادر!
«غاده السمان»
✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿
همیشه باشید و بسرایید

درود بر شما
بسیار زیبا
مرحبل

خونم مباح شد ....



(آنگاه که) عشیره ای خشمگین



به فتوای اتابکی تنگ چشم



با تیغ هایی آخته



به هدمم برخاستند


.


.


.


.



عشق گناهی نابخشوده...

سلام موفق باشید

این پیشنهاد من برای رفع کاستی های شعر است

والبته شما مختارید

به لحاظ ضیق وقت شعرتان را نتوانستم دوباره نویسی کنم

بی گناهی کم گناهی نیست دردیوان عشق .
زیبا بود دوست من.

عرض ادب و احترام
بینهایت زیباست و در ایجاز
لذت بردم از شعر ..............احسنت

زیبا بود به تصویر کشیدن دردهای اجتماع