آشوب شهر ( دوم)

این چنین زخم دلش درمان دهد.....خداقوت استاد بزرگوارم

درود استاد عزیز
بسیار زیبا و حکیمانه

درود استاد میرک آبادی عزیز همیشه از خواندن اشعارتان لذت می برم بزرگوار مانا ودلشاد باشید

درودها دوست فرزانه

شکری ارزان اگر آید به چنگ
حاکمان هر سو دوان از بهر جنگ

عالی سرودید

بهر بذل مال و جان دیگران
دست و دلبازند جمله حاکمان

سلام و درود برشما استاد گرانقدر
دستمریزاد

درود بزرگوار..
جز تمجید و تحسین زبان نمی گردد در دهان..
زنده باد
و دست مریزاد آموزه های تان را..

درود بر استاد زارع گرامی
شعری موزون و زیبا میهمانتان بودم
بدون شک شما از بهترینهای شعر نابید
مرحبا

روی هر پله از این اثر که می ایستادیم یک منظره و نمای تازه می دیدیم ... هر چه بالاتر می رفتیم گستره پهناورتری از معنای را نظاره گر بودیم... اثر زیبای دوست و استاد عزیزم جناب زارع مانند برج و بارویی بلند و قوی و مستحکم پذیرای ذهن های جستجو گر و اهل دانستن بود . بسیار بهره بردم و آموختم نیز... درود بر شما

درود فراوان به استاد ارجمند جناب زارع
بسیار زیبا ودلنشین
تمام سرودهای شما همچنان
دریاست که از آب آن هر قدر
بیشتر بنوشی بیشتر تشنه میشوی
همه آنها دلنشین وپند آموز
هزاران آفرین به فکر وقلمتان
دست حق نگهدار

جناب آقای میرک آبادی عزیز، سلام علیکم.
....................................................................
همان طورکه حدس زده بودم.................
داستانی حکیمانه .با پردازشی بسیار زیبا.
صحبتِ بین حق.وحق نماها........
..................................................
جنگِ بینِ حقّ وناحق،کِی بود
ذّره ای ازحقّ و،صدناحق بود........
....................................................
گندم نماهای جوفروش........ویا(کاسه های داغتر ازآش)............
...............................................
ذرهّ ای ازحق، نموده آشکار
تاکه ناحق رادرآرد ،درشکار.........(ببخشید) اگراینجا مرقوم می فرمودید.
(تاکه ناحق را،{بگیرد} درشکار)......مفهوم گویاترمی شد.البته اگرمنظورتان، به زنجیرکشیدنِ حق باشد...........(که فکرنمی کنم ،جزین .........)
..........................................
لشکری ارزان،اگرآید به چنگ
حاکمان هرسو دوان، ازبهرِ جنگ..........
(خرج که ازکیسه ی مهمان بود....حاتم طائی شدن،آسان بود)
..........................................................................................
پس گران می باش ای،فرزندِ من
تانگردی، چوبِ دستِ اهرمن..........
...........................................
بسیار بسیارزیباست ،هم درگفتار وهم،درپردازش .دستمریزاد.

احسنت استاد گرامی
زیبا و آموزنده سرودید...

درود گرامی

هر بار زیبایی کلامتان بیشتر جلوه میکند

جناب زارع درودبرشما
قریحه ی سرشار شما برای سرودن اشعارحماسی در وزن مثنوی بسیارخوب است
امادوست من
قبلا هم بعرض رسانده ام
استفاده بجا از واژه ها ,سروده را پربارتر میکند
بعبارتی
واژه باید خوش نشین و خوشنما باشد,
هدف شاعر تنها نباید معطوف به وزن وقافیه گردد
الی الخصوص در اشعار بلند,
باپوزش فراوان

زیبا و پرصلابت
احسنت برشما جناب استاد زارع
با نظر استادم جناب شیخی موافقم
هربیت این اثر زیباست
درود برشما

درود

درود فراوان بر شما استاد عزیز و گرانقدر
شعرتان بسیار زیبا بود

سلام بر استاد بزرگوارم ...

چه ناب،آموزنده و دقیق و عمیق و خواندنی ....

خوش حالم که میهمان قلم توانای شما هستم ...

برقرار باشید

سلام و سپاس دوست بزرگوار

آدمى را به حال و هواى مثنوى معنوى هدايت مى كند

زيبا بود و عميق

قلمتان هميشه به عرفان و رهايى

سلام و درود جناب زارع استاد بزرگوارم
خدا را شاکرم که دوباره از سخن نغز و کلام حکیمانه تان بهره می برم ...
باید گران بود ، گران به اندیشه ای که به بازی بادان پریشان نشویم و هر دم غبار روی خسی گردیم ...
بسیار زیبا به دلم نشست چون همیشه سرایش ناب تان استاد

✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ، ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمیکرد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم ... شاملو
✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿
همیشه باشید و بسرایید

به به عالي
درود بر شما استاد مثنوي

عرض ادب و احترام ....
بینهایت موزون و اهنگین و گوشنواز ...احسنت
لذت بردم .........استاد

احسنت استاد گرامی