سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        دخترک مزرعه دار

        شعری از

        بهاءالدین داودپور تخلص بامداد

        از دفتر بهاردلتنگی نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۳۷ شماره ثبت ۴۴۶۱۵
          بازدید : ۶۶۸   |    نظرات : ۴۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
        آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد

        آن هنگام که ماه مغرورانه
        درمقابل خیل عظیم ستارگان
        سکه های نقره اش را به پای دخترک مزرعه دار می ریخت
        من بودم وهوایی پراز تنهایی...
        تکیه برتاریکی تیرک چوبی مزرعه
        سکه ی سیاهی چرخان دردستان لرزان دلی ناامید
        ونقره ی داغ روزگاربی فروغ و تلخ
        مزرعه ای بزرگ اما تنها
        دسته ی اسبها خاموش دراسطبل
        از رفتن دهقانان مزرعه ساعتها می گذشت
        هوا کمی گرم بود
        هرزگاهی نسیم کوتاهی وزیدن می گرفت
        زمان ناگذر
        فقط آواز جیرجیرک هاورقاصی کرم شبتاب بود که
        کمی سرگرمم می کرد
        برای لحظاتی تن خسته را برفرش سبزمزرعه ولوکردم
        آسمان خیلی به من نزدیک بود اما ستاره ها ازدور چشمک می زدند
        انگیزه ای برای رفتن درمن نبود
        چشمان گود رفته درکاسه ی سرم سنگینی می کرد
        تاجایی که حتی سرم رابه عقب هل میداد
        گاهگاهی صدای وق وق سگهای مزرعه چرتم راپاره می کرد
        چشمانم بیداربود اما پاهایم درخواب
        مدتی طول کشید تابیدارشان کنم
        تصمیم گرفتم به بهانه ی سرزدن به اسبها
        ازکنار دخترک موحنایی مزرعه دار عبور کنم
        حس قریبی بود آن لحظه
        نگاهش پرمعنا بود
        اینکه چگونه دورشوم ازکسی که چمنگاه را به زیبایی آراسته
        ساقهایی که از سپیدی به ماه سلام می دهد
        مرمرسینه ای که مونس ماه وبیزار ازآفتاب است
        صورت نرم لطیفی که با کمی نوازش هم خراش برمیداشت
        ...واما مصاف عقل واحساس برسر عشق بود وعشق
        عقل گفت برو.....دل رابسوز وچشم را بدوز
        احساس گفت بمان وبجوش
        جان را بریز
        لب درلب وعشق را بنوش .......
        ارادتمند همیشگی سروران گرامی حقیر بهاءالدین داودپور(بامداد)

         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۴۵
        بزرگوار عزیز برایتان بهترین هارا خواهانم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۲۱
        درود برادربزرگوارم خندانک
        شعربسیارزیبایی بود خندانک خندانک خندانک
        وسرشارازتصاویر خندانک خندانک خندانک
        حس نوستالژیک زیبایی رابه مخاطب القا می کرد
        اما چون اجازه ی نقد دادید نکاتی راعرض می کنم
        یک مزرعه ی خلوت را تصویرکرده بودید ودخترکی زیبا که دشت رادیوانه کرده بود
        زیبا شروع کرده بودید وهمون دوسه سطر اول شعرتون خودش یک شعر سپید بسیارزیبا بود
        که البته من باحذف کلمه ی اولش اینجوری ویریشش کردم
        ماه مغرورانه

        درمقابل خیل عظیم ستارگان

        سکه های نقره اش را

        به پای دخترک مزرعه دارمی ریخت

        من بودم وهوایی پراز تنهایی...
        تااینجا بسیارزیباست خندانک خندانک خندانک
        اما درادامه ازشعردورشده بود وحالتی روایت گونه به خودش گرفته بود
        وانگار دارین یک داستان زیبای عاشقانه راتعریف می کنید
        که به عنوان یک داستان خواننده رو جذب می کنه واقعن
        اما خیلی ساده وخودمانی حرف می زنید وزبان شع ضعیف میشه
        تصویرهم داره
        اما موسیقی درونی وآهنگ درش نیست
        با حذف بعضی اضافات وگزافه گوییها شعرشپید بسیارزیبایی است
        باید کمی درلفافه ترسخن بگویید که مخاطب خودش به رمزگشایی وکشف ماجرابپردازه
        ولذتش برایش بیشترباشه ....................
        من اینجوری ویرایش کردم
        که البته شما مختارید فقط یه پیشنهاده
        ماه مغرورانه

        درمقابل خیل عظیم ستارگان

        سکه های نقره اش را

        به پای دخترک می ریخت

        من بودم وهوایی پراز تنهایی...

        تکیه برتاریکی تیرک چوبی

        مزرعه ای خلوت

        سکه ی سیاهی چرخان

        دردستان لرزان دلی ناامید

        ونقره ی داغ روزگاربی فروغ و تلخ


        دسته ی اسبها خاموش دراسطبل

        هوا کمی گرم بود

        هرزگاهی نسیم کوتاهی وزیدن می گرفت


        فقط آواز جیرجیرک هاورقاصی کرم شبتاب بود که

        کمی سرگرمم می کرد

        زمان ناگذر

        وتن خسته ی من

        که ولوشده بود

        برفرش سبزمزرعه

        ولی مگر

        آن نگاه معنادار

        گذاشت که چشم برهم بگذارم

        چگونه دورشوم

        ازپری زیبایی که چمنگاه را دیوانه کرده بود

        ساقهایی که از سپیدی

        به ماه سلام می داد

        مرمرسینه ای که

        مونس ماه وبیزار ازآفتاب بود

        صورت نرم لطیفی

        که با کمی نوازش هم خراش برمیداشت

        مصاف عقل واحساس

        برسر عشق بود وعشق

        عقل گفت برو.....

        دل رابسوز وچشم را بدوز

        احساس گفت بمان وبجوش

        جان را بریز

        لب درلب وعشق را بنوش .......
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ناگفته نماند
        پایان شعرتون خیلی زیبا بود وقشنگ تمامش کردید
        ساقهایی که از سپیدی

        به ماه سلام می دهد

        مرمرسینه ای که

        مونس ماه وبیزار ازآفتاب است

        صورت نرم لطیفی

        که با کمی نوازش هم خراش برمیداشت

        مصاف عقل واحساس

        برسر عشق بود وعشق

        عقل گفت برو.....

        دل رابسوز وچشم را بدوز

        احساس گفت بمان وبجوش

        جان را بریز

        لب درلب وعشق را بنوش ....... خندانک خندانک خندانک
        من فقط بعضی جاهارو که تکرارداشت وشبیه به نثربود
        واصلن نیازهم نبود که اون قدرتعریف داشته باشد راحذف کردم چون وسط شعر شکل یک داستان کوتاه به خودش گرفته بود درسته تصویرهم داشت مثلن باتعاریفی که درابتدای شعرداشتین مشخصه که مزرعه خلوته ودیگه لازم نبود توضیح اضافی بدید که همه رفته بودند و........ خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بازم ببخشید جسارتم رو برادرخوبم فقط ازجهت همفکری بود وبس موفق باشیدخندانک




        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۰۵
        چه سپید شیرین وملایم وسراسر خاطره انگیزی.....مرحبا یکی از زیباترین هایی بود که از قلم خوبتان خواندم....درودبر شاعر احساس وادب ومحبت
        .......................................... خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۵۳
        درود گرامی
        دلنشین و زیباست خندانک خندانک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۲۱
        عقل گفت برو.....دل رابسوز وچشم را بدوز
        احساس گفت بمان وبجوش
        جان را بریز
        لب درلب وعشق را بنوش ...

        عرض ادب
        جناب بامداد بسیار عالی تصویرسازی فرموده و روایت را به زیبایی نقل کرده اید خندانک
        احسنتتان باد خندانک خندانک خندانک

        (جای خالی ریتم و آهنگ کاش پر بود)
        وحید کاظمی
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۴۳
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما
        شعری ناب میهمانتان بودم
        لذت بردم
        ممنونم
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        زهرا ضیایی(روح الغزل)
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۴:۵۰
        بسیار زیبا وروح نواز بود استاد عزیز
        درود برقلم توانای شما
        حظ وافربردم خندانک
        صفیه پاپی
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۴۵
        .................. خندانک خندانک خندانک ....................
        من بودم وهوایی پراز تنهایی...
        تکیه برتاریکی تیرک چوبی مزرعه
        سکه ی سیاهی چرخان دردستان لرزان دلی ناامید
        ونقره ی داغ روزگاربی فروغ و تلخ...
        خندانک
        خندانک
        بسیااار زیبااااا خندانک خندانک خندانک خندانک
        هزاراان درود همشعر خوبم خندانک خندانک خندانک
        .................. خندانک خندانک خندانک ....................
        تقدیم به اهالی خوب شعرناب:

        گروهي از فارغ التحصيلان پس از گذشت چند سال و تشكيل زندگي و رسيدن به موقعيت هاي خوب كاري و اجتماعي طبق قرار قبلي به ديدن يكي از اساتيد مجرب دانشگاه خود رفتند.
        بحث جمعي آن ها خيلي زود به گله و شكايت از استرس هاي ناشي از كار و زندگي كشيده شد. استاد براي پذيرايي از ميهمانان به آشپزخانه رفت و با يك قوري قهوه و تعدادي از انواع قهوه خوري‌هاي سراميكي، پلاستيكي و كريستال كه برخي ساده و برخي گران قيمت بودند بازگشت. سيني را روي ميز گذاشت و از ميهمانان خواست تا از خود پذيرايي كنند . پس از آنكه همه براي خود قهوه ريختند استاد گفت:
        اگر دقت كرده باشيد حتما متوجه شده ايد كه همگي قهوه خوري هاي گران قيمت و زيبا را برداشته ايد و آنها كه ساده و ارزان قيمت بوده اند در سيني باقي مانده‌اند. البته اين امر براي شما طبيعي و بديهي است. سرچشمه همه مشكلات و استرس‌هاي شما هم همين است. شما فقط بهترين ها را براي خود مي‌خواهيد. قصد اصلي همه شما نوشيدن قهوه بود اما آگاهانه قهوه خوري هاي بهتر را انتخاب كرديد و البته در اين حين به آن چه ديگران برمي داشتند نيز توجه داشتيد. به اين ترتيب اگر زندگي قهوه باشد، شغل، پول، موقعيت اجتماعي و ... همان قهوه خوري هاي متعدد هستند. آنها فقط ابزاري براي حفظ و نگهداري زندگي اند، اما كيفيت زندگي در آنها فرق نخواهد داشت. گاهي، آن قدر حواس ما متوجه قهوه خوري‌هاست كه اصلا طعم و مزه قهوه موجود در آن را نمي فهميم .
        پس دوستان من، حواسمان به فنجان ها پرت نشود... به جاي آن از نوشيدن قهوه خود لذت ببريم .
        علیرضا کاشی پور محمدی
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۴۹
        آفرین تان باد
        چه احساسات ِ لطیفی
        مرحبا
        خندانک خندانک خندانک
        امیر جلالی( ا م دی )
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۲۷
        آسمان خیلی به من نزدیک بود اما ستاره ها ازدور چشمک می زدند...
        نوشته زیبای شما مملو از تصویر است... خیلی رنگی و ابریشمی است... خواندنش لذت بخش است و خیال انگیز...
        جمله ها خوب و ماهرانه تراش خورده اند و روان بودند.
        بهره بردم و با احترام خواندم و درود بر شما خندانک
        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۲۴
        جناب آقای داود پورِ عزیز، سلام علیکم.
        ................................................................
        عقل گفت برو...........چشم رابدوزو،.دل رابسوز........
        جنگِ میانِ عقل و.دل.........
        بحثی که همیشه بوده وهست ونقلِ مجالسِ عرفاست....بسیار زیباست .
        به اضافه مضامینِ بسیاربدیع................
        من بودم و،هوایی پُرازتاریکی...........
        آوازِ جیرجیرک ها و...رقصِ کرم شبتاب...........
        کسی که چمنگاه رابه زیبایی آراسته.........و و و ..
        همه ی اینها ،باپردازشی زیباتر............
        آقای داودپودر،راخالقِ (سپیدی ) نموده اند به سپیدی احساسِ زیبای خالقش........
        خسته نباشید بزرگوار...........
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        یونسی یونس
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۲۹
        عرض ادب و احترام
        بسیار زیباست بازی با واژه ها
        و صد البته بانظر سرکار خانم استاد عجــــــــــــــــــم موافقم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
          مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۰۵
        درود بامداد عزیز
        خسته نباشی برادر
        لذت بردم از احساس لطیفت خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد علی سلیمانی مقدم
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۵۰
        درود دوست بزرگوار
        زیبا بود
        مهدی صادقی مود
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۵۳
        خندانک خندانک
        بسیار عالی و استادانه
        این سپید بیشتر از اشعار موزون اخیر به دلم نشست
        لذت بردم
        خندانک خندانک
        درود برشما جناب داود پور عزیز
        صابرخوشبین صفت
        چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۴ ۲۲:۴۲
        احساستان سبز و قلمتان روان
        واقعا زیباست.
        دلنوشته ای فراتر از شعر سپید و دنیایی از حرف و احساس
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباس یزدی (طوفان)
        جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ ۱۰:۳۲
        سلام خندانک خندانک خندانک خندانک
        بیان احساستان بسیار زیباست خندانک خندانک خندانک خندانک
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ ۱۶:۲۶
        سلام
        زیبا
        من خوانده بودم نمیدانم چرا نظر ننوشته بودم
        عالی برادرم
        موافق با استادم اقای صادقی
        حوریه (دلشید) اسماعیل تبار
        جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ ۱۶:۳۷
        درود بزرگوار.. خندانک
        گذر از سفرِ دلخواه ِ امیدوار..
        زیبا و پرطراوت..
        شبیهِ عبورِ نسیم..
        زنده باد..
        خندانک خندانک
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6