سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        گردش روزگار

        شعری از

        احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        از دفتر دلسروده ها نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۳۳ شماره ثبت ۴۴۲۶۱
          بازدید : ۵۱۰   |    نظرات : ۳۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        گردش روزگار
        دیدن رویش مرا راضی دو چندان میکند
        بلبل شوریده را اینک غزلخوان میکند
         
        عشق او هرشب سراغ از من بگیرد تاسحر
        در طلوع شمس بختم را چو تابان میکند
         
        گر بدقت بنگری در زندگی مورچگان
        مور را در حمکرانی چون سلیمان میکند
         
        گاه بینی گردش این روزگار چرخ کج
        گرگ بی رحمی چنان بر گله چوپان میکند
         
        دست من بهر گدائی پیش او گردد بلند
        چشم من از لطف او گریه فراوان میکند
         
        در عمل کردن همیشه نفع خودرا خواستم
        کار بد کردم ولی از دید پنهان میکند
         
        گر  که در آتش مرا سوزد ندارم هیچ غم
        عشق را از من بگیرد سینه نالان میکند
         
        عاشقم اورا همیشه سخت مشتاقم به او
        چون مرا از هر طریقی خوب مهمان میکند
         
        وای ! گر دستم شود کوتاه از دامان او
        روح من را درقفس یک لحظه زندان میکند
         
        هست امیدم که (گمنامش) نگردد بی پناه
        بی پناهی روح اورا سخت سوهان میکند
        چهارشنبه هفتم بهمن نود چهار.
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۶:۰۱
        سرور خوبان مرد نورانی شعرناب جناب مقدم روی ماهتانرا می بوسم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۰۵
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مانا باشی استادخوبم
        زیبا بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۰۰
        درود بزرگوار
        عارفانه و عاشقانه
        زیبا و شورانگیز خندانک خندانک خندانک
        منصور شاهنگیان
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۲۹

        با درود بسیار :

        همچون همیشه عارفانه و موثر ...

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        اله یار خادمیان(صادق)
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۶:۳۵
        درود و سلام جناب رشیدی مقدم عزیز جاودانه باشی خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۴۹
        .................. خندانک .... خندانک خندانک ......................
        درود گرامی خندانک
        زیبااا بود خندانک خندانک خندانک
        .................. خندانک خندانک خندانک ..........................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب

        درویشی تهی‌‌دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره‌های تو برای چه بود؟»
        درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
        کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»
        درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
        چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت: «نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»
        مسعود احمدی
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۳:۴۱
        درودی دگر باره بر شما...
        دست مریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک


        بیتی از آخرین سروده ام :

        یک شب دوباره خشم خود را جار خواهم زد !

        در ناف « تهرانسر » خودم را دار خواهم زد !
        نجمه طوسی (تینا)
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۲۲:۱۷
        سلام استاد خوبم
        چقدر دلنشین و عالی سروده اید . قدر این موهبت را بدانید و شکر گذار خالقش باشید ‌.
        چند نکته جهت همفکری عرض می کنم .

        دیدن رویش مرا راضی دو چندان میکند



        بلبل شوریده را اینک غزلخوان میکند



         



        عشق او هرشب سراغ از من بگیرد تاسحر( عشق او هر شب سراغم را بگیرد تا سحر )



        در طلوع شمس بختم را چو تابان میکند(با طلوع شمس بختم را چو هامان می کند )



         



        گر بدقت بنگری در زندگی مورچگان
        ( گر به دقت بنگری در زندگی مورچه )



        مور را در حکمرانی چون سلیمان میکند



         



        گاه بینی گردش این روزگار چرخ کج



        گرگ بی رحمی چنان بر گله چوپان میکند( بر گله ، گرگی درنده کار چوپان می کند )



         



        دست من( دست ها) بهر گدائی پیش او گردد بلند



        چشم من(چشم ها) از لطف او گریه فراوان میکند



         



        در عمل کردن همیشه نفع خودرا خواستم



        کار بد کردم ولی از دیده پنهان میکند



         



        گر  که در آتش مرا سوزد ندارم هیچ غم



        عشق را از من بگیرد سینه نالان میکند



         



        عاشقم اورا همیشه سخت مشتاقم به او( سخت مشتاقم به او و دق بابی می کنم )



        چون مرا از هر طریقی خوب مهمان میکند



         



        وای ! گر دستم شود کوتاه از دامان او



        روح من را درقفس یک لحظه زندان میکند( روح من را در قفس ،آورده زندان می کند )



         



        هست امیدم که (گمنامش) نگردد بی پناه



        بی پناهی روح او( من)را سخت سوهان میکند

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        یونسی یونس
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۲۳:۵۲
        عرض ادب و ارادت بزرگوار
        بدون اغراق بی نهایت زیبا و موزون و گوشنواز
        احسنت ............
        فاعلاتن - فاعلاتن - فاعلاتن - فاعلن ..... مطلع
        وای ! گر دستم شود کوتاه از دامان او
        حالیا دستم ..............
        روح من را درقفس یک لحظه زندان میکند
        هست امیدم که (گمنامش) نگردد بی پناه
        هس/تُم/می / دم وووووو رکن اشتباهست
        باشد امیدی که گمنامش نگردد بی پناه ؟
        اگر فعلاتن بود میشد تبدیل به فاعلاتن کرد . انهم با دلیل و برهان اینجا جای توضیح سخت است .
        عف کنید .........پیشنهاد است نه انتقاد ، بزرگوارم
        مسيحا الهیاری
        جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۵۲
        آفرين استاد بي تعارف ..خوش به حالم در بند رديف و قافيه نيستم در بند شور شعرم خندانک خندانک خندانک خندانک
         موسی عباسی مقدم
        جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۲۹
        سلام بزرگوار بسیار هم زیبا بود خندانک خندانک
        فریبا غضنفری  (آرام)
        جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۰۹
        بغایت زیبا و دلنشین ...
        درودها سرور گرامی خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4