دون ژوان

سلام بر بهترین بهاره دنیا در وسط کل سرمای زمستان سلام صبح بخیر مهربان هنرمند افرین براین همه زیبایی احساس و صدا خوب اول صبحی کیفورمان نمودی دست مریزاد
بهاره عزیز از قلبم برایت بهترین ها را خواهانم

سلام بانو
عالی بود
احسنت

ردّ آوای نفس هایت را

روی گل های لباسم بچکان

تا ببینی چه قشنگ

همه شان می میرند!..................................

درود بانو
نیمایی بسیار زیبا و خوش آهنگ

عرض ادب و احترام
بی نهایت هنرمندانه بازی با واژه ها ........احسنت
زیبا و دلنشین با موسیقی درونی
روان و سلیس ................افرین

احسنت خواهر گرامی
بسیار بسیار زیبا
موزون و سرشار از احساس
مدت ها بود شعری نیمایی به این کیفیت نخوانده بودم
درود بر شما...

زیباست ومفاهیمی نو دارد ولی می توانست کوتاهتر باشد


سپاس

باسلام واحترام
خوب است محور عمودی شعر پویا و بعضی قسمت ها سکته دار وقسمت های را هم می توانید به قرینه حذف نماید در کل محتوایی عالی وپیام زیبایی دارد لذت بردم

احسنننتتتتتتت
آخ مگه دستم بهش نرسه

خیلی زیبا بود عزیز دل

باسلام بسیار عالی موفق باشی شاعر ه محترم

و تو در سطر نهایی همان پایانی!
...................
و تو در سطر نهایی همان اغازی
سلام
اگر بگویید (همان اغازی )یک لوپ معنایی درست میشود
بسیار زیبا بود و بارها خواندم
و به نظرم خیلی کار شده بود
ممنون که اجازه دادید نظر بنویسیم
زیبا زیبا زیبا

سلام خواهر شاعرم
دوست داشتم پایانی نمی داشت این شعر زیبا وعالی
خیلی قشنگ بود
لذت بردم

درود بزرگوار بسیار زیبا بود

درود برشما دوست عزیز
بسیار زیبا
لذت بردم
احسنت


طرح اندام همه دخترکان این شهر
حک شده بر تنِ آن مردمِ لرزان نگاه هرزت

سلام بر شاعر ه ی گرامی
نیمایی روان و خوبی را از دفتر شعرتان خواندم‌.

خواب بدی برای اون بدبخت دیدی خواهری
کوتاه بیا لدفأ
درودهاااااااااااااااااااااااا
عالی بود عالی
معتقدم گاهی بلند بودن شعر به خاطر درد دلهای زیاد ِ شاعره و حس میکنم باید تا جایی که میاد و میشه نوشت بنویسی اینو از اون باب عرض کردم که دوستان فرموده بودند میشه کوتاه بشه در فن هم کهاساتید هستند
مانا باشی بانو

رک، رسا و بی پرده حقیقت تلخی رو به تصویر کشیدید...
واقعا دست مریزاد

پ.ن: به زودی در همین راستا ولی با دیدی متفاوت، چند خطی به اشتراک خواهم گذاشت، تقدیمی به شما...

درود بانو
نیمایی زیبایی سرودین
لذت بردم
جسارتا از اونجا که شعر امروز باید منطبق بر زبان معیار باشه و دور از کهنگی اگر سعی کنین شکل نوی حروف رو با شکل قدیمی آن در این شعر وکلا اشعارتون جایگزین کنید ایرادات جزئی کار شما هم به حداقل خواهد رسید. البته این اولین اثریست که ازقلم زیبانگارتون می خونم اما علاوه بر ایرادات جزئی وزنی به شکل کمبود هج در بعضی مصرع ها، حضور واژگان وحروف کهنه رو هم در شعرتون حس کردم که زبان شعر هماهنگ نبود. بطور مثال: استفاده از حرف \"ز\" بجای \"از\" و \"اندر\" بجای \"در\"
به هر صورت لذت بردم
امیدوارم جسارتم روعفو بفرمایید
در پناه مهر دوست

ممنونم از تذکرتون! حتما در نظر می گیرم الان که توی شعر جایگزین می کنم می بینم کاملا میشه درستشون کرد مثلا در این قسمت
خبرت نیست چه طوفانیست اندر قلبم
خبرت نیست چه طوفانی در قلب من است
آسیبی به وزن یا ساختار نمیزنه! حتما از این به بعد توجه می کنم
بازم ممنونم از حضورتون و توجهتون

سرکارخانم ترابی، بانوی گرامی، سلام علیکم.
....................................................................
چیزی ازشعرتان رادوباره نویسی نمی کنم ،که این کارشده....
هرکسی بالاخره قسمتی رابیشتر می پسندد...........
ولی باورکنید بنده همه راپسندیدم،که بسیار زیباست وبه دل می نشیند ،واگویه نمودن دردِ وجودِ (دون ژان) هایی که متاّسفانه دراین وانفسای خریدوفروشِ محبت.(شاید)...........کم هم نیستند......
دوموردِ شکستِ وزن دارید .
غرق خواهی شد(غرق خواهی گشتن...)
(یک شب به ابد)....(یک شبی تابه ابد..) آهنگین ترمی کند این پاراگراف هارا..........
دستمریزاد.وموفق باشید.

درود بر بانوی بزرگوار

احسنت بر قلم شیوایتان

معناهای درونی آن برایم ارزشمند بود

پاینده باشید

با پوزش صدای ارسالی شما برایم باز نشد

باز نشد بانو
اما شعر زیبااااا بود...

خوب بنگر ته چشمانم .... من يك دروغم به همين سادگي ..باور كن

درود بر شما :

بسیار زیبا و خواندنی ...

پیروز و موفق باشید ...

\" دن ژووان \"


نوستالوژی قرن...

ورود رویا

یا

کابوس؟

چه فرقی میکند...

وقتی...

سر مفتش( انکیزیتور)

برابر شرطه ی ( گپعو )

ایستاده خوابیده و بفکر سانسور خویش است

در مرگ ششمین سالروز مردی که مرده زنده بگور شده بود

هنوز پشت اقوال و فکاهه های گنجینه ی لذات ذرات مردان نیامده

امروز در التیام درد فرورفته ی کوچه های تهران....

ژیلبر لازار

هانری ماسه

رژه لسکو

( از خلال نوولهای هدایت....

پیام ژان ریشاربلوک

و

دردهای لیست شده ی بیست ساله ی پسران یاج و ماج/





عیسی نصراللهی تیرداد 94/8/16

درود بر شما خواهر خوبم
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است
دیر اومدم ببخشید

خیلی خوب و عالی بود
به این میگن نیمایی
عالی بود
مرحبا

دوباره گمشده بودم در ازدحامِ خودم
غزل برای تو گفتم ولی به نام خودم

چقدر خسته گذشتی چرا نفهمیدی؟
چقدر هست که افتاده ام به دام خودم

نماز ثانیه را بی تو نیز می خوانم
خودم برای خودم می شوم امامِ خودم

چه سرنوشت عجیبی ست تازه فهمیدم
که دور بوده ز من نیمی از تمام خودم

دلم شور ميزند وقتي اينهمه شيرين ميشوي در چشم ديگران



کسی دوباره از آن سوی شعر می آید
بلند می شوم از جا، به احترام خودم

از این به بعد بدون تو نیستم تنها
من آشنا شده ام با کسی به نام \"خودم ....شاعر..

شكلك پر از مفهوميست دوست خوبم !!

سلام دوست خوبم.. بسیار زیبا و چقدر قابل درک بود احساس زیبات وقت نوشتن

بیا بلند شویم

بیا بهانه نجوییم و دلپسند شویم


آهای با توام

اسیر عصر حجر!

بیا بلند بخندیم و بی گزند شویم


بیا ندارد عیب

برای تمام مردهای زبر و خشن

اگر لوند شویم


ببین تو سقف نداری ببین هوا خوش نیست؟!

توان که خانه بسازیم و بگذریم از غم

برای تلخی شهوت اگر چو قند شویم


بیا برای شقاوت تو نرخ تعیین کن

من و تو چند شویم؟


نه صبر کن دیر است

ببین تمام تنم جای زخم زنجیر است

هجوم شهوت یک مرد دست و پا گیر است


عزیز جرم کمی نیست شکل زن بودن

بیا فرار کنیم

و یا بیا اصلا

بیا هوی و هوس را به غم دچار کنیم


توان اگر داری

بیا ببندیمش

بیا که بند شویم


نه نازنین سخت است

من و تو تسلیمیم

بیا بهانه نجوییم و بی گزند شویم

بیا بلند شویم

فقط بلند شویم


مریم صفری

تقدیم به بهارنارنج مهربون و دوست داشتنی

سلام.
شعر زیبا و دلنشینی است.
شاعرانه سروده اید .

.................. ..........................
درودی دوباره بانو
خواندم ...زیبااااتر از قبل
.................. ..........................
هدیه به اهالی خوب شعر ناب

درویشی تهی‌‌دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره‌های تو برای چه بود؟»
درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت: «نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»

سلامی دوباره

سلام بانو ترابی گرامی
درود بر شما
بسیار زیبا سرودید

درودی دگر باره بر شما...
دست مریزاد


بیتی از آخرین سروده ام :

یک شب دوباره خشم خود را جار خواهم زد !

در ناف « تهرانسر » خودم را دار خواهم زد !

هنگام تکلم لعل تو ، دّر عدن را دیدم

دروباره خوندم و لذت بردم
درود برشما خانم ترابی عزیز

درود زیبا بود

بسیار زیبا و خوش اهنگ ...درود بر شما

بسيار زيبا

واقعا غرق لذت شدم از پرداخت هنرمندانه شما

بى شم اگر پشتكار داشته باشيد

خوش خواهى درخشيد

شك نكن

سلام دوست گرامى

بى شم :
بى گمان
اشتباه تايپى بود

بباباران. ببارباران
بزن برشیشه آ هنگی پرازسوز
که شایدمردم امشب شب نشد روز
سلام و سپاس
که سرافرازم کردی

سلام چه احساسات زیبایی آفرین

دلم گرفته برايت زبان ساده عشق است سليث و ساده بگويم دلم گرفته برايت

چه تضـــــاد تلخی
بین چشمان تو و گفته ی توست....
درودهامهربانو...بسیارزیباسرودیدتلخی را....دیرزی وشاد

شاعره زیبا و نازنین محترمه بهاره ترابی همانند همیشه پسندیده قلم زده اید.

پر احساس و روان و بی نقص
درود و دستمریزاد مهربانو ترابی

درود
اگر وابستگی خطوط کمتر شود بهتر است تا تک جمله شوند ....گاهی جملات به یکدیگر پیوسته و میتوانند یک بند نثر بسازند ....جسارت مرا ببخشید

با با کوتاه بیا بانو

بسیار زیبا سرودید لذت بردیم