من، کامل شده است. ..!

سلام بانو بهار گرامی شعر زیبایتانرا خواندم با مهر موفق وسربلند باشید

درود بانو
بسیار زیبا و بجا
پر معنی و موثر
برخیز...



قامت راست کن...



سرت را بالا بگیر...

عطر بهارنارنج که مشامت را پر کند
اینهمه شکسته نفسی که ...
سلام
صبحم را با شعر اشنایی شروع کردم که خوب میدانند اینهمه خطوط را چگونه بنویسد که خواننده را تا اخر دنبال بکشد
دلواپسی و امید دادن به .... کسی که احتمالا دچار لغزش روحی و یا ضرر جسمی شده بوده که خیلی از ان دست خودش نبوده ولی با امید توان بازگشت را دارد
این صحبت از همرا ه همیشگی بوده که نگران است
بسیار زیبا بود
من فقط تعداد سطر هایی را دیدم که میشد حذف کرد ولی خواننده که من بودم به راحتی شعر شما را خواندم
راستی

چشمانت را خوب بشور



و با دقت نگاهت را بر اندام روزهایی بیانداز



که بی قواره رها شده اند
...

ز کدامین حصار ممنوعه رد شدی



که سیم های خاردار، روحت را خراشید!...........خیلی قشنگ وبا محتوا وامید وارانه .....بهاره عزیزم

هنوز باور نمی کنم
نمی توانم که باور کنم
نه...این تو نیستی!

سلامم به بهاره ی عزیز
هاله لویا! چه شعری!
کلمه هام کم آوردن... نمیدونم چطور باید ... ؟
بذار اینجوری بگم تا شاید تونسته باشم حق مطلبو ادا کنم:

شعرت موشک بالستیکی با کلاهک هیدروژنی بود که شلیک شد و حقیقت رو آوار کرد!

هزار هزار تحسین

اسفند است و زمان خانه تکانی



بتکان از قامت بودنت



غبار سال و ماه و روز و ساعت و ثانیه را!



چشمانت را خوب بشور



و با دقت نگاهت را بر اندام روزهایی بیانداز



که بی قواره رها شده اند



در لا به لای اشک و بغض و طعنه و بی فکری!
*********
درود بر شما
اسفند
وقت خانه تکانی ست
برخیزیم و غبار غم از آیینه ی دل بزداییم،
این صدای پای بهار است
که شکفتن غنچه های امید را
باز نوید می دهد

باسلام‌ بانو بسیار خوب سروده‌اید موفق باشید

سلام بر شما شاعر گرامی
سروده ات بسیار زیبا و دلنشین
دارای جذابیت وکشش خوب
دستتان درد نکنه شاعر عزیز

.................... ....................
درود بهاره جان
زیباااا و جذاب بود
.................... ...................
هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

پسربچه ای بود که رفتار بدی داشت.پدرش به او کیفی پر از میخ داد و گفت هرگاه رفتار بدی انجام داد،باید میخی را به دیوار فروکند.
روز اول پسربچه،37 میخ وارد دیوارکرد.در طول هفته های بعد،وقتی یادگرفت بر رفتارش کنترل کند،تعداد میخ هایی که به دیوار میکوبید به تدریج کمتر شد.
او فهمید که کنترل رفتار، از کوبیدن میخ به دیوار آسانتر است.
سرانجام روزی رسید که پسر رفتارش را به کلی کنترل کرد. این موضوع را به پدرش گفت و پدر پیشنهاد کرد اکنون هر روزی که رفتارش را کنترل کند، میخی را بیرون بکشد.روزها گذشت و پسرک سرانجام به پدرش گفت که تمام میخ ها را بیرون کشیده.پدر دست پسرش را گرفت و سمت دیوار برد.پدر گفت: تو خوب شده ای اما به این سوراخهای دیوار نگاه کن.دیوار شبیه اولش نیست.وقتی چیزی را با عصبانیت بیان می کنی،آنها سوراخی مثل این ایجاد می کنند. تو میتوانی فردی را چاقو بزنی و آنرا دربیاوری . مهم نیست که چقدر از این کار ،اظهار تاسف کنی.آن جراحت همچنان باقی می ماند.ایجاد یک زخم بیانی(رفتار بد)،به بدی یک زخم و جراحت فیزیکی است...

سرکارخانم ترابی، بانوی گرامی، سلام علیکم.
...................................................................
حرس کُن شاخه ی نومیدی را............
تادوباره جوانه های اُمیدرا،برآن نظاره کُنی............
..............................................................................
خسته نباشید بزرگوار.سپیدِ زیبایی ست.

سلام سرکار خانم ترابی عزیز
زنانه ی زیبایی بود
لذت بردم
درود برشما

بسیار زیبا سرودید خواهر گرامی
سرشار از احساس و معنا
احسنت بر قلم گهربارتان

احسنت عزیز جان،
بهاره جون قشنگ بود تعابیرت زیبا بود و با حال و هوای این روزا بدددد همخونی داشتاااا بدددد....
مثل بهار سبز باشی نازنینم

آفرین به شما
عالی سروده اید

درود

سلام
زیبا و روان و به دل