يکشنبه ۲ دی
روزگاریست عجیب / سرد و بارانی و ابر شعری از محمد فروزان
از دفتر یک قصه، دو آدم نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴ ۰۴:۴۲ شماره ثبت ۴۳۹۱۴
بازدید : ۶۰۰ | نظرات : ۲۲
|
آخرین اشعار ناب محمد فروزان
|
هواییست عجیب
سرد و بارانی و ابر
شهر پاییزی و آدمها سرد
کوچه هایی از محبت خالی
سرد و وهم انگیز
و کمی طوفانی
امشب این شهر و همه آنچه در اوست
مأمن سرد قدمهای شب من شده است
میروم هر سو به سویی بی هدف
تنها میان سیل تن ها بی رمق
در دلم شوق فراوان دارم
حس خوب یک ملاقات قدیمی دارم
من بمانم با تو
با یه عالم حرف جور
نغز از تو
خنده از من
گونه از تو
گرمی آغوش از من
ولی افسوس
این فکر سراب است
مردم شهر چناند غریب
که دگر واژه "ای دوست سلام"
تازگی حرف عجیبی شده است
کودک خفته در آغوش پدر
تو بدان آگاه باش
روزگاریست عجیب
سرد و بارانی و ابر
میروم تنها و با هر یک قدم
بر سنگ فرش زندگی خط میزنم
امشبم یکبار دیگر تا سحر
کز میکنم لرزان کناری دوردست
می سپارم چشم بر سیل تن ها
باز هم قصه را با غصه آشنا میکنم
میگذارم چشم برهم
با سوالی بی جواب
که چرا نیست کسی
الهام بخش واژه های عاشقی
(م.ف)
94.10
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.