به نام پرودگار
وقتي يه آدمي كه از بچگي تو تاسيسات و برق و ساختمون و جعبه ابزار بزرگ شده عاشق ميشه و ميخواد احساسشو بنويسه ترانش ميشه اين
يادمه تو دوران دانشجويم تو ي شركتيمسئول برق و تاسيسات بودم اونجا اين شعر و نوشتم البته روي كارتون كنتاكتور
........
چشات برق سه فاز داره ،، كه ميگيره منو ،، هر دم
با مغناطيس اون چشما،، من عاشقي كردم
يه چيزي هست تو اون چشما،، يه نيروگاه خورشيدي
همون چشم پر از شهلا،، همون چشماي ناهيدي
تو رئكتور هاي چشم تو،،انرژي هاي سنگينه
كنار چشم پر برقت،، چقدر تحريم شيرينه
چشات معدن خازن هاست،، كه برق داره و برق داره
صد آمپر عشق و احساسه ،،چشات با همه فرق داره
زماني كه تو اينجايي،، جهانم ميشه نوراني
بزار مصرف بره بالا،، تو اين ساعات بحراني
با اون برق چشات هر دم،، دلم رويا شو ميسازه
از اون برقاي خاصي كه ،، اصلا كنتورنميندازه
چقدر چشماي تو زيبا ،،چقدر چشماي تو ماهه
يه عمره چشم من فكرش، يه اتصال كوتاهه
تو تك فاز و سه فاز و ناز ،، دلت هم رنگ روياهاس
بگو فازت چيه امشب ،، كه انقدر اون چشات گيراس
تو با برق چشات بازم ، شدي عشقم ، شدي جونم
براي از تو خوندن ها،، من از برق سه فاز خوندم
وحيد كاظمي