يکشنبه ۲ دی
درددل باسنگ شعری از محسن زندی
از دفتر دفترشعرمحسن زندی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۲۵ شماره ثبت ۴۳۶۶۴
بازدید : ۵۶۹ | نظرات : ۶۱
|
آخرین اشعار ناب محسن زندی
|
خدایابه امیدتو
درددل باسنگ
بلندای یکی کوه قطوری
نشستم روی یک سنگ صبوری
بدوگفتم شنو دردودلم را
که این دنیاچه آورده سرم را
بگفتا بشنوم دردت عزیزم
به شرطی که توهم باشی رفیقم
بگفتم چون کنم باتورفاقت
که عمرم رانباشداین کفایت
نصیب من دراین دنیاقلیل است
که بهرت رفتگان این رادلیل است
بگفت انسان اگرباشدرفیقم
ازاین برترکه اوباشدشفیقم
یکی رفت ویکی می آیداینجا
چه لذت می برم براو تماشا
اگراظهارهمدردی نماید
هرآن چه می کنم ازدست برآید
که درایام غم باشم کنارش
شوم مونس درآن آشفته حالش
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.