سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        پرسش لاله ی سرخ...

        شعری از

        علی دهقان

        از دفتر نگاه نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱ دی ۱۳۹۴ ۱۲:۴۹ شماره ثبت ۴۳۲۲۴
          بازدید : ۶۱۴   |    نظرات : ۲۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی دهقان

        پرسشِ لاله ی سرخ


        در طلوع شب پاییزی باغ
        لابلای گذر از لذتِ خواب..

        غنچه ای از گلِ سرخ..
        از شقایق پرسید...؟؟
        شاپرک گفت به من ...
        در فراسوی قدمهای خیالِ من و تو ...
        پشتِ آرامشِ یک حسِ قشنگ
        و در ان سوی چپرهای بلند

        عشق معمای بزرگیست ...
        مملو از خنده و رنج ...!!!
        بوته ی سرخِ گلِ گرمِ شقایق اما
        بی تامل لاقید
        خبر از قاصدکِ همسفر باد گرفت
        ای رها گشته از این موطنِ خاک
        ای سفر رفته از این خاک به باد ...
        پای ما بند و زمین زندانست
        تو که از کوچه ی آن سوی نگاه گلِ سرخ

        تا در آن رویِ افق های خیال
        از شبِ مزرعه ی باغِ زمین میگذری
        تو که این درد به احسانِ دلت می شنوی
        تو به این غنچه ی در بند بگو
        چون نهان گشته غمِ عشق بر او ..
        قاصدک پای در احساس نسیم

        بی توقف در باد
        این چنین گفت از این دردِ عظیم
        عشق چنان شعرِ نمازیست در آماجِ نگاه

        شبنمِ اشکِ رهاییست به هنگام ِ پگاه ..
        لحظه ای دشمن و یک لحظه چو دوست
        بشنو از عشق گلِ کوچکِ من ..

        هر غمی حاصلِ یک خنده ی اوست ...
        از نگاه من و هر قاصدکی
        عشق نه این باد و نه این حادثه است
        عشق نه این اوج و نه این خاطره است
        پشتِ منقارِ کلاغ
        یا که در نیشِ مترسک در باغ
        جرزِ دیوار گلی
        یا که در پنجه ی مرداب در اعماقِ شبی
        همه جا
        همه وقت
        مرگ در آینده ی ما تقدیرست..
        سفرِ فانی ما ..
        جاودان نیست ولی..
        من و تو،..
        شاپرکان،...
        مرغِ مینا و همه ساردلان ...

        هرکدام، ..
        یک به یک،..
        برگی از دفترِ یک خاطره ایم ..
        تو گل سرخِ پر از حادثه و ..
        من همان قاصدکِ نامه برِ فاصله ام...
        من به پروازم و تو زینتِ چشم ..

        من خبر می دهم از رویش عشق
        تو غزل می بری از عشق به ارث
        من پناه آرزو بی گپ و گفت
        تو بهای گفتنِ حرف نخست
        پس به رعناییِ اندام و رخت ..
        و به شیداییِ آرامِ دلت
        به همین خاک،...
        زمین،..
        باد هوا ،..
        غرّه نشو

        در همان روز که زیباتر از هر شاخه گلی
        در همان روز که در فکرِ خودی
        چشمی آرام به زیبایی تو می نگرد
        ساقه ات خم و کمی بعد دلت می شکند ...
        باورت نیست ولی ...
        در طوافِ دو نگاه ...لذّتی نیست به جز لحظه ی دیدار تو را ..
        در نهایت گل پژمرده ی یک خاطره ای..

        گاهی مهمانِ تماشای نگاه
        گاهی همراهِ شبِ زباله ها..
        گاهی آرایشِ یک تاجِ عروس
        گاهی عصرانه ی خوش پوشِ خروس
        از نگاه من و تو ای گلِ سرخ..
        زندگی تنها مجالِ لحظه ایست ..
        رفته اند و می روند و رفته ایم ..

        ما به رفتن بارِ ماندن بسته ایم ..
        یک نفر جامانده از تقدیر کیست ...؟؟؟
        لکن این پایانِ این تصویر نیست!!!
        من و تو همسفرِ دقایقیم
        مستند سازِ نگاهِ عاشقیم
        همنشینِ عاشقی های نگاهِ رازقی
        شب نشینِ دل پرهای شبِ شقایقیم
        این که در پایانِ این تقدیر چیست؟؟
        یا که در تقدیرِ ما تصمیم چیست ..؟؟
        اتفّاق و حاصلش تقدیر نیست ..!!
        او که از کوچه ی این باغ شبی می گذرد
        زندگی را به چه از ساقه ی تو می شکند
        مرگِ تو حاصلِ یک عشق اگر نیست بگو ...؟؟
        ......
        ...
        شبی از دردِ دلِ قاصدک و غنچه ی مغرور گذشت
        غنچه آرام شکفت
        و شب از نیمه گذشت ....
        قاصدک رفت و کسی با غمِ شب همهمه کرد
        وقت معراج شده
        و در آن لحظه گل از ساقه شکست
        و چنین زمزمه کرد

        یک نفر جامانده از تقدیر کیست ...
        لکن این پایانِ این تصویر نیست ..؟؟!!

        رامتین...
        و دیگر هیچ ...
        سلام به همه ی عزیزان
        خوشحالم که بعد از مدتها همراه شما هستم
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        9