يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
آخرین اشعار ناب سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
|
مدتي است
احساس مي کنم يک حقيقت پشت ديوار غرور چشم بسته و خطاها را مي شمارد
هر لحظه صدا مي کند
آماده باش
آمدم!
انگار در جاده ي پر پيچ و خم رابطه به ،بن بست رسيده ام
سوال هاي بي پاسخ در مسير افکارم پرسه ميزنند
خواب شيرين آرامش را به سمت ترديد کشانده اند
نه اين نامش نااميدي نيست
گمان مي کنم
خيال بيهوده است
يا شايد مرد قصه ،
بازي سکوت را دوست دارد!
نمي دانم نمي دانم!
مي ترسم !
مي ترسم که انتقاد هايم يک صدا نباشد
به کوه افکارش برخورد کند
و بازگشت ،دو برداشت باشد
يک درست
و يک غلط!
مرد قصه نمي داند
ديالوگ تلخ سکوت ،نقش بازيگر عشق نيست
انتخاب مقصدي که نگاه خدا در آن نباشد
انسانيت تبديل به سنگ مي شود
بس است
با من از تکرار خطاهايي که
مجموع منطق توست حرف نزن
خط به خط ، آينده را مي بينم
تو در اين مرداب تفکر نادرست فرو رفته اي
با وجود زخم عميق ،که در باغچه ي عشق ،کاشته اي
باز دستانم را براي نجات ديدگاه خاموشت ،به سمت تو مي کشم
چشمهايت را آسوده ببند
بگذار اعتماد جايگزين ترس هايت باشد
از اين مسير ،که انتهاي آن ،تابلو سياه پشيمانيست برگرد!
جمله ي معروف را شنيده اي؟
زود ،دير مي شود!!!!
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.