دریای آغوشت

بانوی من
فقر نداشتنت
هوس بوسیدنت
قلم و دفتری از عشق
روی دل انگیزت
عاشقانه های چشمانت
شعرهایی زیبا در نگاهت
شهوت لبانم بر واژه ها
قایقی می شوند شناور
در دریای آغوشت
راهنمای من ، نسیم دلنشین خیالت
ناخدایی با پارویی شکسته
بی تابی قلبت و طوفانی از عشق
گسل های زیبای تنت و قایقی شکسته
شناور می شوم در آغوش پر مهرت
جذب می شوم در پناه سینه ات
رسیده ام به بیت آغوشت
دستان من و کمان ابرویت
خورشیدی گرم میان پلکانت
مست گشته ام در عمق چشمانت
کشانده است لبم را بر لبانت
گیسوان کمندت و گندمزاری از طلا
قوص کمرت و رقص انگشتانم
لمس انگشتانت در گرمای آغوشم
نفسهایت ، نسیمی روح بخش بر پیکرم
جزیره ای زیباست تراشکاری تنت
من ؛
نا خدایی بی نشان در دریای عاشقی
تو ؛
جزیره ای زیبا برای آرامش
عشق ؛
بوسه ایست نهفته میان لبها ...

#رضا_صفائی