قیمت لبخندی کوچک
سخن صیقل می دهد
هر گوشه از ذهنم را
چه کنم اما ....
تف می کند روح آن را...
با آینه دل...
جای تاس هایش هم...
می اندازد قند را هر بار...
تا بکارد برای لب های شیرین تو...
یک لبخند شیرین تر از قند شاید......
حتی اگر قمار زندگیش را ببازد....
با قیمت لبخندی کوچک ........
برای شکفتن هر لب......
(فول بداهه بود.....)
سودای گل
بدست باد می آید رایحه ای
دل به وصل بوی گل
جان می دهد هر دم جای دل به گل
با سرکشیدن پیاله هایی از شراب ناب صبحگاهی
سودای گل.....خیال شیرین گل های آرزو .....
سر اندازد در خیالش....
دل می نشیند به خیال آشنایی
شاید بگیرد کام را اما...
هر چه بدست باد آید می رود به دست باد....
با شب های شراب و یاد یار و سوغات تنهایی
بدست باد می آید به یاد گاهگاهی
دل در یاد با باد می رود از یاد.....
"شب شراب نیارزد به بامداد خمار"
(بداهه معمولی)
پ . ن :
در عـیـش نـقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بــهــشــت روضــه دارالــســلــام را