سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        باران بهار

        شعری از

        مینو غفوری

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴ ۲۳:۵۱ شماره ثبت ۳۹۸۰۲
          بازدید : ۲۹۶   |    نظرات : ۲۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        ازهمین چندروزپیش شروع شد

        صبح باحال خوشی ازخواب بیدارشدم ودرکنارگنجشک هاصبحانه خوردم

        وشب راتاخودصبح برای کودکی هایم قصه گفتم

        همین چندشب پیش،ساعت حوالی یازده شام خورده ایم ومن دارم ظرفهاراآب می کشم

        وبرای اوداستان تعریف می کنم. صدای رادیوپیچیده توی خانه

        سرم رابرمی گردانم طرف پنجره که چندقطره می چکدروی شیشه

        نگاهم می چرخدتاخودگلدان هایم

        تعجب می کنم که چراصبح ندیده ام گل دادنشان را.

        پنجره رابازمی کنم ولبخندمی زنم به ماه.

        به ماهی که اردیبهشتش شروع شده است.

        دلم میخواهدتوی این هوای خوب فققط نفس بکشد

        یک جورهایی مثل آرام شدن روی آب دریا

        طوری که چشمهایت راببندی وفقط به صدای شیرین آب گوش بدهی.

        خیلی ذوق کرده ام بااین که باران می آیدآسمان ماه هم داردوخیلی زیادستاره.

        خیلی اتفاقی قدم می زنیم که می رسیم به حیاط بهارنارنج ها

        یک حیاط خیلی بزرگ پرازبهارنارنج بایک نیمکت آبی رنگ

        بدون شک آن نیمکت راهم برای ماگذاشته اند.بهارنارنج هاتازه شکوفه داده اند

        ومانشسته ایم میان دلشان.نشسته ایم زیرنورماه وبستنی میخوریم.

        بازصدای من می گیرد.باهمین صدای گرفته کلی حرف می زنم واوکلی می خندد

        بعدازمدتهاکلی نفس عمیق می کشم بدون آن که ذره ای سرفه ام بگیرد.

        یهودلم می خواهد بدوم زیرباران میان بهارنارنج ها.

        انگاربقیه هم فهمیده اند که اردیبهشت برای ماشروع شده که هیچکس توی خیابان نیست

        دوتایی تاسرخیابان فقط می دویم.....دویدن....خنده داراست این آهسته دویدن ما

        به سرپیچ رسیدیم که می نشینیم لب جدول

        دوباره کتونی های گلی من....دوباره باران....دوباره دویدن....دوباره اردیبهشت....

        خنده وخنده وخنده......

        اینهمه سال گذشته اردیبهشت همان اردیبهشت چندسال پیش هاست

        تنهاماهی که می تونی زیرباران هایش کلی نفس عمیق بکشی،

        بدون آن که ذره ای سرفه ات بگیرد.

        اصلااردیبهشت که بدون دیوانگی اردیبهشت نیست .هست؟؟
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4