مهرعالمتاب، تاهمیشه درمدار مهربانیت، به شوق نگاهت، میگردم

ماه هم

رویای عشق توست

هرشب مرا به تو زنجیرمی کند

من

پشت لبخندهایم پنهان می شوم

که جورسکوتم را می کشند

زمین فقط به دور خودش می چرخد

من بدورتو!

باران می بارد و انگشتانم جوانه می زنند



نمی دانم

زمین تا آسمان دورتراست

یا آسمان تا زمین!!

راستی تو که می رفتی،

فاصله ها را اندازه گرفتی؟

من درمسافت همه فاصله ها

ایستاده ام وبرایت دست تکان می دهم

از تابش چشم های تو

تا آنسوی مشرق ناز

از شب هایم انار می روید

نمی دانم اکنون آنسوی فاصله ها

تو از عریانی کدام شاخه آویزانی

و کذام فصل

تو را به پای پنجره ی تنهایم می کشاند

زمستان امسال هر روز

بهارپیراهن تو را می بینم

باز شدن گلهای لبخندت را

می شودبخندی تا عطر گلها گیجم کند؟



بیا من وتو

دراین خفقان سمج زندگی

مثل هیچ کس نباشیم

ترانه ای جدید بخوانیم

تو

زیباتر از آنی که تشبیه ات کنم

دلرباتراز سرودن

زیباتراز ذهن من

اما بیا من وتو

خدایی شویم از جنس حال

نفس بکشیم در ایوان شور

و همه را هم ببینیم




دلتنگ نوشت: در را باز گذاشته ام شاید نسیم صدایت را بیاورد!!!

گلی نوشت: من به گمانم عقل دارد باعشق کنارمی آید .چه کاری بهتر ازدوست داشتن تو؟!!