درخت تنها
یه درخت پیرو تنها ... توی دشت بی کسی ها
که تنش اسیر باده ... تو شب دلواپسی ها
شاخه هاش تو آسمونن ... با دعایی واسه بارون
ریشه هاش دنبال آبن ... توی عمق خاک مدفون
روی شاخه هاش هنوزم ... اگه چن تا دونه برگه
رو تن تموم برگاش ... زخم شلّاق تگرگه
کسی پیشش نمی مونه ... نه یه آدم نه پرنده
نه درختایی که انگار ... ریششونو باد کنده
نیومد کسی کنارش ... مگه اینکه رهگذر بود
آخه اونجا واسه موندن ... یه زمین پر خطر بود
خیلیا که سایشو رو ... تن داغشون کشیده
داغ اسمشونو بعداً ... رو تنش حک شده دیده
دارم اون روزو می بینم ... که همین درخت تنها
دیگه برگی به تنش نیست ... ولی وایساده همونجا
می گم اون درخت محکم ... که تا آخرش نیفتاد
خاک خشکشو به صد تا ... باغ سبزشون نمی داد
دو قدم اونطرفش باز ... یه نهال نو نشسته
چشم برگاش همه خیسه ... دلشو دنیا شکسته
میگه رفتی ، مگه اصلا ... بابا جون صبر نداشتی ؟
واسه چی تنهاییاتو ... برا من ارث گذاشتی !