پنجشنبه ۲۹ آذر
دود بازیه شبانه شعری از محمد شیخ الدینی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۶ تير ۱۳۹۴ ۱۴:۰۹ شماره ثبت ۳۸۵۵۴
بازدید : ۳۳۲ | نظرات : ۱۳
|
دفاتر شعر محمد شیخ الدینی
آخرین اشعار ناب محمد شیخ الدینی
|
در انتهای انتهای انتهای یک کوچه ی بنبست
با گردانی از بیدهای نظام گرفته
در آخرین نفس های یک شب طولانی
با آسفالتی خیس از اشک ابرهای پاییزی
آسمانی صاف و پرستاره ی کویر گونه
تصور کنید هنگامی ک نسیم قطعه ای از بتهوون مینوازد
شاخه های سربازان سبز در هوا آزاد باش میگیرند
من تکیه ب کنده ی سرهنگ پیر کوچه میزنم
و تو در میان یک ارتش, شروع ب رقص باله ات میکنی
جوری ک دانکن هم در ابتدای کوچه از تو ذوق میکند
روی نوک انگشتانت میچرخی و میچرخی و میچرخی
دستان باد لای موهایت آتش جنگ را روشن میکند
من با ته سیگارم مدام تنه ی سرهنگ را میسوزانم
نگاهش بوی نجابت نمیدهد...
غرق در دود و رقصت مات ,ک ندانستم طلوع کی ب وصال رسید
پاکتم تمام شد...نسیم تو را با خود برد
باد آنقدر تند و وحشی...
ک تمام پادگان ب شورش افتاد
قصد رفتن کردم و بادستانم ب خود پیچیدم
همچو مار های مرده
سرهنگ فرمان آتش میداد
و سربازان شاخه بر پشتم میکوبیدند.
دوام آوردن برایم سخت است
بی تو
بی تو ... روئیا هم وحشی میشود...
بانو با تیمم بی موردت کجای قصه را هدف گرفته بودی
نماز رفتنی را ک هزار مورد ریز و درشت پشت سرش بود¿¿¿
محمد
15 خرداد1394
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.