نگاهم می دود بر خاکسترخانه نشین منتظر باد
خاکستری به یک گلوله
جسم وتن میشود آتش و دود
در سرزمین سروهای خونین
نگاهم میدود به خاکستری
به انتظار تکه تکه شدند
ذره و فنا شدند
..............................
می پیچد صدای ناله ها
دردها و فریاد های زیبا
با نقش خاطره ها
خاطره یک سفر
سفر شاهد و مشهود
سفری به عشق سوختن
سفری به رهایی
سفری به گم شدنداز خاک
رفتن به غریبی
سفری به همه وجود میشود سجود
..................................
میشکنم آرزوی خاکستر
به بودند به قاصدک
تاکی باشم قاصدک قاصدک
بر اشکهای چشم انتظار به در دوخته
به آن کودک زیبا
دختر پریشان و گریان
میگردد به دنبال بابا
به آن مادر مهربان و دلارام
که فرو میریزد آرزوهاش
میشکند سنگ صبور زیباش
می شود لال به فریاد
به آن نگاهی که جاری میشود اشک خدا
.............................
پر میکشد تیری بر چشم و قلب من
تا اشک شوقم سرازیر شود
درد و غصه ام شود پایان
تا چشم لذت یک پرواز
افتادند لباس
تا چشم لذت رهایی از قاصدک
میچکد خونم بر گلبرگ عشق
گلبرگ بی تحمل برخون من
با اشک شبنمش خونم میشود جاری و رها
تا چشم سقوط برخاک
آن درد رفتن به پرواز
.............................................
میشوم ریگی در صحرای سوزان
تا چشم گرمی آفتاب
عطش و سایه میخزد بر اندیشه ام
یک نگاهم هست تنها ثروت
می آید صدای زنگی به باران
بر زمین تشنه جان
به نوای طبلی از عشق
رعد میکند فریاد
وقت ایستادنست از بسترخاک
.............................................
پر میکشم به گنجشکی از خاک
باز سرنوشت میشکند مرا بال
به گنجشکی بال شکسته
در برهوت میزنم ناله
میزنم فریاد
این چه سری است بر من به جان
که میکنی بر من معجزه بسیار
مرا می نهی در میان زمین و آسمان
میکنی مرا هر روز به خاکستر
تا کی بسوزم هر روز و هرروز
کی شود کنم پرواز
نسوزد بال بال