بسمه تعالی
درد دلی است با برادرم محمود که مثل دیگر سلحشوران و شهداء گرانمقام این مرز و بوم ، هنگامه ی خون در مصاف با ستم ، ستیز کردند و رفتند ..
روحشان شاد راهشان مستدام باد
عکس تو را هر بار دیدم گریه کردم
هر خاطره از تو شنیدم گریه کردم
بوی تو می پیچد همیشه در اتاقت
جای تو را هر بار دیدم گریه کردم
آلاله ی خونرنگ از خون تو رویید
هر بار که لاله خریدم گریه کردم
دلتنگتر از این دل تنگم ندیدم
چون اشک از چشمی چکیدم گریه کردم
باور کن از روزی که رفتی داغدارم
هی سینه ی خود را دریدم گریه کردم
مادر مرا وقتی به دنبالت فرستاد
سویت سراسیمه دویدم کریه گردم
وقتی به اوج آسمان ها پر گشادی
با سینه ی چاکم خزیدم گریه کردم
روزی که دیدم میشوی کم کم فراموش ،
از ذهن بعضی ها ...... ، ژکیدم گریه کردم
حالا غبار غم نشسته بر مزارت
وقتی تو را اینگونه دیدم گریه کردم
دنیای ما وارونه می چرخد مدارش
من بر سپیدار سپیدم گریه کردم
بعد از تو با من زندگانی تلخ وش شد
بی تو به هر منزل رسیدم گریه کردم
در خاطرم شد زنده وقت رفتن تو
خندیدی و دادی نویدم ، گریه کردم