دوشنبه ۳ دی
مرگ شعری از علی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۴ ۱۲:۱۲ شماره ثبت ۳۷۱۸۹
بازدید : ۵۴۵ | نظرات : ۱۲
|
|
«به نام خدای احساس»
-به درختی تکیه داده بود در این هنگام پیرمردی مرا دیدم و ازم پرسید تو کیستی؟
در جوابش گفتم:
-منم یه دلداده ی مجنون
-یه سرگشته ی ویرون
-در این شهر حسودان
-به دنبال یه دوستم
-یه دوست مهربانی
-که باشد چند صباحی
-بر این درد جدایی
-یه تسکین حسابی
-که شاید برود ز یادم
-کسی که کرده خرابم
-تا پاک شود خاطراتش
-از این ذهن موندگارم
-در انتظار خوابم ،یه خواب رویایی
-خوابی که در آن نباشد هوشیاری
-در انتظار روزی ، بیاد سر مزارم
-ببیند که زیر قبرم نوشتن:هنوز دوستت دارد.
-نگاهی به پیرمرد کردم ،که در حالی اشک در گوشه ی چشمانش جمع شده بود بهم گفت:
پسرم منم زخم خورده ی روزگارم.خدایی بدی ها خدای خوبی ها هم هست.پس به زندگی لبخند بزن.
م.الف.انتقام
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.