جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر فاطمه ضیاالدینی
آخرین اشعار ناب فاطمه ضیاالدینی
|
باران بهارم باش
سرزده و ناگهان
به دیدن تنهایی ام بیا...
*************************
باید
تنهایی ام را باز
در شهر قدمی بزنم
اما اینبار تا ته ته گم شدن...
می خواهم بی تو
کرمان را نفهمم!
***********************
تنهایی یعنی...
تلفنی که زنگ نمی خورد
حتی به اشتباهی...!
**********************
چقدر توی این شعرها
تنهایی دارد
برای من چای می ریزد!
*********************
تنهایی یعنی
دستهایت را
به جیب هایت بدهی
جیب هایی که هرگز
عمق تنهایی ات را نمی فهمند!
********************
به گوش تمام مزرعه های قهوه جهان
خوانده ام که دوستت دارم
حالا ته هر فنجانت
تنهایی ام را تماشا کن...!
**********************
تنهایی ام
دختری ست با چشم های قهوه ای
که دارد با تمام مزرعه های قهوه جهان
از آمدن تو می گوید ...
*********************
قد این ریل ها
به تنهایی من نمی رسد
دریا را بیا
می رسی به من!
********************
غروب ها
تنهایی ام بزرگ تر می شود
هر غروب
جشن تولد تنهایی من است...
*********************
فاطمه ضیاالدینی
دخترغمگینی ست
که تو را ندارد!!!
"فاطمه ضیاالدینی"
|