يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر ســودابه صادقـــی
آخرین اشعار ناب ســودابه صادقـــی
|
دخترک برف می بارید
و برگ ها را می شمارد.
362 و363و...300 و..
و فکر می کرد
به خود سوزی کوسه های سفید
به دارا
و جنیفر لوپز
فکر می کرد.
همین امشب می آید
همین امشب
با آن کلاه قرمز
کفش قرمز
وبا آن ریش بلند اشرافی اش
می آید.
وباز خیره می شود
به درخت شاه توت همسایه
366، 360و
درخت خانه ما توت نداشت
درخت خانه ما
از پرنده ها بدش می آمد
برف می بارید
ودیوار های
به هم چسبیده ی اتاق
کریسمس را به هم
تبریک می گویند.
دیوار های به هم چسبیده
بوی اسپند می آید
بوی عمو یادگار
و آن مرد
با کلاه قرمز
کفش قرمز
و آن ریش بلند اشرافی اش
می آید
از پل آبشوران
از خرابه های بیستون
از زوریخ
و یا نه !!!!
از سفره هفت سین می آید.
از درخت کریسمس
که دلش برای
پرنده ها تنگ شده است.
یا نه اصلاً
از دودکش خانه ما می آید
و آنقدر سیاه می شود
که دخترک
یادش می رود
آن مرد
کلاه قرمز داشت
کفش قرمز داشت
آن مرد می آید
همین امشب...
نقد برای همه آزاد است...
نقد سازنده مثل گرفتن دست یک راه گم کرده است.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.